خلاصه داستان قسمت ۱۲۶ سریال ترکی گودال | سریال گودال قسمت ۱۲۶ + عکس
داستان کامل قسمت ۱۲۶ سریال ترکی گودال Çukur به همراه جزئیات و خلاصه داستان سریال ترکی چوکور (گودال) قسمت ۱۲۶ را در این مطلب بخوانید. ساخت سریال گودال از سال ۲۰۱۷ آغاز شده است. این سریال در ۳ فصل پخش می شود. بر طبق آنچه برخی از رسانه های هنری ترکیه منتشر کرده اند. سریال گودال محصول Ay Yapim است که از شبکه شو تی وی و شبکه ماه تی وی به زبان فارسی پخش می شود. این سریال محصول سال ۲۰۱۷ کشور ترکیه است و در ژانر درام و اکشن ساخته شده است. از بازیگران شاخص این سریال می توان به آرای بولوت اینملی اشاره کرد که قبلا در سریال روزی روزگاری، نفوذی و حریم سلطان ایفای نقش کرده است.
خلاصه داستان قسمت ۱۲۶ سریال ترکی گودال
قاضی دوباره سراغ وارتلو و مدد می رود و به انها می گوید:« میدونم شمارو رشید فضل الله فرستاده .فقط اعتراف کنین. سرتون رو هم تکون بدین میشه! » آنها چیزی نمی گویند و قاضی باز هم با عصبانیت می رود. وقتی جلاسون در حال دزدیدن ماشین است، جومالی، متین و کمال از راه می رسند. جلاسون همه چیز را برایشان تعریف می کند. جومالی رو به او می گوید: «خداتو شکر کن که کمبود نفر داریم داماد! » یاماچ در انباری چتو را دست و چشم بسته روی صندلی بسته است. ماحسون همراه افرادش و پسر قاضی سر می رسد. ماحسون به افرادش می گوید همین که چتو را گرفتند شروع به شلیک به طرف یاماچ بکنند. اما یاماچ فکر همه چیز را کرده و علیچو را به عنوان تک تیر انداز آن بالا گذاشته. ناگهان کمال و متین و جومالی به همراه جلاسون با کامیون بدون این که یاماچ خبر داشته باشد از راه می رسند و چتو و یاماچ را همراه خود می برند. ماحسون به شدت عصبانی می شود و دنبال انها می دود. جومالی رو به یاماچ می گوید: «دیدی تا من نگفتم تموم نمیشه! » اما یاماچ چتو را از در پشتی کامیون در حال حرکت رها می کند. جومالی از این حرکت یاماچ جا می خورد و عصبانی می شود. یاماچ می گوید: «بهت گفته بودم تا وقتی هردوتاشون رو نکشی نباید کاری بهشون داشته باشی. »
سنا به سلیم که دم در است خبر می دهد که کاراجا می آید و اگر دلش خواست می تواند بماند و ببیندش و اگر هم نه برود و خودش هم از خانه بیرون می رود تا به استقبال کاراجا برود. سلیم از پشت پنجره سلطان را می بیند که دچار خفگی شده و داخل خانه شده به پشت او می زند و غذایی که در گلویش پریده بود را بیرون می اورد. سلطان حالش کمی بهتر می شود. از طرفی سنا به دیدن کاراجا در پارکی می رود و درمورد ادریس و سلطان می گوید. کاراجا با درماندگی می گوید که فعلا نمی تواند به دیدنشان بیاید اما سنا حتما باید بیاید چون حال اکشین خوب نیست. سنا قول می دهد که به زودی به دیدنشان بیاید. سنا وقتی به خانه برمی گردد آمبولانس جلوی در را می بیند و نگران اسم سلطان را صدا می زند. اما دکتر می گوید که حال سلطان خوب است و نیازی به نگرانی نیست. ادریس و عمو هم سر می رسند و دکتر به انها می گوید: «قبل از این که ما بیایم به موقع اقدام شده بود. الان مشکلی ندارن. » سنا شروع به گریه کردن می کند و می گوید که همه چیز تقصیر او بوده که برای پنج دقیقه بیرون رفته است. ادریس دست او را می گیرد تا کمی دلداری اش دهد. کمی که می گذرد سنا به ادریس و عمو می گوید که کسی که سلطان را نجات داد و دکتر را خبر کرد هم سلیم بوده. ادریس از پشت پنجره به سلیم خیره می شود… جومالی سوئیچ ماشین را به جلاسون می دهد و به او می گوید که برود و دوستانش را نجات بدهد. جلاسون با خوشحالی از او تشکر می کند. مصطفی همین که ماشین را می بیند به مشتری اش که همان ارسوی است زنگ می زند. یاماچ رو به جومالی می گوید که باید به خاطر تلاشی که وارتلو و مدد برای نجات او کردند خودش برود و انها را تحویل بگیرد. چتو زخمی و خونین است و از ارسوی می خواهد سعادت را بیاورد تا او مداوایش کند. فرد مزدور بازار دوباره سراغ لیمو فروش می آید اما اینبار ادریس رو به او می گوید که با این مرد چه مشکلی دارد. او می گوید که پیرمردها نباید در کار جوان ها دخالت کنند و بعد هم قصد دارد بساط عمو و ادریس را به هم بریزد که ادریس عصبانی می شود و سیلی محکمی به او می زند و او را پخش زمین می کند. در همین لحظه سلیم سر می رسد و با نگرانی ادریس را صدای می زند.
ادریس متوجه می شود که مشکلی پیش آمده. اکشین در خانه است که صدای اذان را می شنود و هراسان رو به عایشه می گوید که باید به خانه برگردد وگرنه مادربزرگش از دست او عصبانی می شود. عایشه سعی می کند او را آرام یکند اما با اینحال آکشین پنهانی فرار می کند و از راه مخفی خانه وارد انباری خانه می شود. سعادت او را می بیند و با خوشحالی بغلش می کند و اشک می ریزد. عایشه متوجه نبود او می شود و به کاراجا هم خبر میدهد. کاراجا هم جلاسون را در جریان می گذارد. جومالی سراغ وارتلو که روی زمین افتاده می رود و دستش را به روی او دراز می کند. وارتلو دست او را می گیرد و بلند می شود و از او تشکر می کند. بعد هم مدد را بلند می کند. شب، ادریس به ایوان خانه می آید و سلیم را هم صدا می کند و برایش چایی هم می ریزد. ادریس به او می گوید: «اگه تو نبودی سلطان معلوم نبود چی میشد. میمرد حتما. » و وقتی سلیم می گوید خدا نکند، ادریس می گوید: «گرچه فرقی هم نمیکنه.. تو فکر میکنی ما زنده ایم نه؟ ما فقط داریم نفس میکشیم. مادرت هیچ وقت تورو نمیبخشه. » سلیم می گوید: «اشکالی نداره. اون فقط نفس بکشه واسه من کافیه. » ادریس می گوید: «منم نمیبخشمت. » سلیم می گوید: «نبایدم ببخشی… » ادریس بلند می شود و رو به او می گوید: «پس چی میخوای از جونم پسر؟ چرا هی دنبالمی؟ » سلیم می گوید: «فقط یه خواسته دارم. یه جواب. قبلا هم ازت پرسیدم… چرا هیچ وقت منو نخواستی بابا؟ » چتو به ماهسون می گوید که هنوز هم باید مواد بلغاری ها را تولید کنند تا بتوانند ادامه دهند. ناگهان سایه ای پشت دیوار می بیند و متوجه می شود که ارسوی فالگوش ایستاده بود. ارسوی سعی می کند خودش را بی خبر نشان بدهد اما چتو و ماحسون به او مشکوک می شوند.
همچنین بخوانید:
داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی گودال + معرفی بازیگران و نقش ها
⇐ برای خواندن موارد به روز شده بیشتر به لینک برچسب های سریال ترکی عاشقانه ، سریال ترکیه ای ، سریال های در حال پخش ترکیه و سریال ترکی جدید مراجعه کنید.
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |