خلاصه داستان قسمت ۸۴ سریال ترکی تردید | سریال تردید Hercai قسمت ۸۴
خلاصه داستان قسمت ۸۴ سریال ترکی تردید همچنین سریال هرجایی Hercai قسمت ۸۴ به همراه جزئیات ماجرای این قسمت از سریال تردید در همین مطلب. «تردید» (هرجایی) Hercai یک سریال عاطفی و درام محصول کشور ترکیه می باشد که در دو فصل ۲۵ قسمتی (هر قسمت در حدود ۱۵۰ دقیقه) تهیه و تولید شده است و هم اکنون در حال پخش است.
خلاصه داستان قسمت ۸۴ سریال ترکی تردید
ریان با وحشت از خواب می پرد و میران او را نوازش می کند و می گوید که فقط کابوس دیده و پدرش به زودی حالش بهتر می شود. از غاری که شب را در آن گذرانده اند خارج می شوند و با فیرات تماس می گیرند تا به دنبالشان بیاید و به عمارت برشان گرداند ولی ریان که تحمل خانه ای که پدرش دیشب در آن با مرگ روبرو شده را ندارد، از میران می خواهد او را به هتل ببرد تا آنجا لباس عوض کنند و بعد هم برای دیدن هازار به بیمارستان بروند. در عمارت شاداغلو، زهرا که برای آرام کردن گل خانم به خانه برگشته بود و قصد رفتن به بیمارستان را دارد در این میان هاندان از حرف های او می فهمد که زهرا حامله است و با طعنه می گوید: «بین این همه مصیبت چطور حامله شده؟! » زهرا ناراحت می شود و بدون حرفی به بیمارستان برمی گردد. خدمتکار عزیزه به او خبر می دهد که الیف برای دیدن آزاد به بیمارستان رفته و عزیزه با عجله به دنبال او می رود. آزاد با الیف روبرو می شود و رو به او می گوید: «این آخرین باری است که به آن میران بی شرف اجازه دادم این بلا را سر خانواده ام بیاورد. » الیف سعی می کند به او بگوید که میران تقصیری ندارد و مقصر اصلی او بوده اما آزاد حرف او را قطع می کند و می گوید: «تو بی گناه ترین آدم توی آن خانواده هستی و لازم نیست به خاطر بقیه عذرخواهی کنی و عذاب بکشی. » ناگهان عزیزه از راه می رسد و با فریاد رو به الیف می گوید: «در اینجا پیش دشمنان ما چه میکنی؟!» و وقتی الیف می گوید آمده ام تا کنار ریان باشم عزیزه می گوید: «مردی که مثل دزدها وارد خانه ما شده احوال پرسیدن ندارد! »
آزاد عصبی می شود و عزیزه با خشم الیف را به عمارت برمی گرداند و سرزنشش می کند و دلیل اصلی رفتن الیف به بیمارستان را می پرسد الیف با گریه می گوید: «کسی بهتر از من نمی تواند ریان را درک کند چون من درد بی پدری کشیده ام… » سلطان که فالگوش ایستاده است نگران می شود که نکند الیف گذشته را به خاطر بیاورد برای همین ناگهان وارد اتاق می شود و حرف او را قطع می کند. عزیزه با شک و تردید به او خیره می شود. میران و ریان به بیمارستان می رسند و ریان که دیشب توسط مادرش رانده شده از دور خانواده اش را نگاه می کند و غصه می خورد. پرستار به او می گوید که دیشب پدرش به هوش آمده و از یک نامه حرف زده است. ریان که فکر می کند پدرش به خاطر آن نامه به عمارت امده باشد با آزاد تماس می گیرد و از او می خواهد لای لباس ها و وسایل پدرش را بگردد شاید نامه ای پیدا کند. اما آزاد چیزی پیدا نمی کند و با الیف تماس می گیرد می پرسد که آیا دیشب چیزی دیده یا شنیده اند؟ الیف اظهار بی اطلاعی می کند ولی وقتی تلفن را قطع می کند با صدای بلند گریه می کند و می گوید: «خیلی دوستت دارم آزاد…. میخواهم همه حقیقت را به تو بگویم اما جراتش را ندارم. » سلطان که حرف های او را شنیده با خود می گوید: «پس تو میدانی چه بلایی سر هازار آمده! و برای این که میران را از مخمصه نجات بدهی به زودی به آزاد پناه خواهی برد. در آن صورت من هم خیالم از لو رفتن گذشته راحت می شود. » و فورا به یارن زنگ می زند و می گوید که به زودی زمینه ی ازدواج آزاد و الیف را فراهم خواهد کرد.
میران به ریان که ذهنش درگیر نامه شده پیشنهاد می دهد اگر هازار دوست نزدیکی دارد او را پیدا کنند شاید چیزی درمورد نامه بداند. ریان به یاد علی دوست پدرش می افتد و هردو به دیدن او می روند.
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تردید Hercai
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |