سریالسریال‌ایرانی

خلاصه داستان قسمت دهم سریال کلبه ای در مه

در این مطلب از مجله اینترنتی کولاک خلاصه داستان قسمت دهم سریال کلبه ای در مه به کارگردانی حسن لفافیان و تهیه کنندگی سعید پروینی خواهیم داشت، با ما همراه باشید.

قسمت دهم سریال کلبه ای در مه

بعد از خواندن نماز صبح می‌جان به اتاق دامون رفته تا از او سواد یاد بگیرد و حرف هایشان به نوار کاست و ضبط کشیده ‌می‌شود و می‌جان قول می‌دهد که یک نوار کاست خالی برای دامون تهیه کند تا به کار هایش برسد و بعد از آن مشغول درس می‌شوند.
برزو به همراه همسرش نازبانو و نادر و دخترانش نهار می‌خورند و درباره ازدواج نادر حرف می‌زنند که برزو عصبی‌می‌شود و با داد و بی‌داد به حیاط می‌رود.
نادر به سراغش می‌رود و می‌گوید که شوخی کرده است که سیروس از راه می‌رسد و گویا خانمی از درباریان مهمان روستا است و قرار است در عمارت خان مستقر شود.
نادر و نازبانو سعی می‌کنند جلوی ورود او را بگیرند اما برزو تصمیمش را گرفته است و به تمامی خدمتکار ها می‌سپارد تا بهترین پذیرایی را از او داشته باشند.
فرح به معدن رفته است و دنبال سیروس می‌گردد که کسی از او خبر ندارد، دامون می‌خواهد به او کمک کند که تنها با گفتن خیلی‌ ممنون می‌رود.
می‌جان مشغول چراندن گوسفند ها‌ می‌باشد که با دیدن یک پسر بچه که از آشناهایش می‌باشد گله اش را به او می‌سپارد تا به جایی برود و برگردد.
دامون با کارگران معدن مشغول صحبت و حرف زدن می‌باشد و گله از استبداد و ظلم برزو دارد و می‌خواهد که آن ها حق شان را بگیرند اما ترس از برزو در وجودشان رخنه کرده است و دائما بهانه می‌آورند.
دامون و کارگران معدن مشغول صحبت می‌باشند که حاج آقا به آن جا می‌رود و دامون به سراغش می‌رود تا با هم صحبت کنند.
می‌جان در حال رفتن به رشت می‌باشد که برزو او را می‌بیند و به خلیل دستور می‌دهد که او را تعقیب کنند، می‌جان به مغازه گیل‌ آقا می‌رود تا ضبط بخرد اما پولش به خریدش نمی‌رسد، گیل آقا به او خریدن رادیو را پیشنهاد می‌دهد اما او اصرار به خرید ضبط دارد و می‌گوید می‌خواهد صدای طایب را با او ضبط کند.
بزرو که صدای او را شنیده است داخل مغازه می‌شود و ضبط را برای می‌جان می‌خرد و می‌گوید این تنها یک قرض است و به خلیل دستور می‌دهد تا حساب کند.

برزو خان این بار به صورت مستقیم با می‌جان صحبت می‌کند و به او می‌گوید خانم خانه اش شود تا دنیا را به پایش بریزد اما می‌جان با گرفتن ضبط به او می‌گوید که قرضش را زود برمی‌گرداند و به سرعت می‌رود و انتظار طایب را بهانه می‌کند.
حال نازبانو خانم در خانه خوب نیست و بی‌تاب از آمدن دختر شهری و مهمان به عمارت می‌باشد.
خان بزرگ در اتاقش به کمک ماه‌گل آماده شده است و قصد دارد بعد از مدت طولانی که خودش را در اتاق به دلیل بیماری اش حبس کرده است بیرون بیاید و به رتق‌ و فتق امور بپردازد.
می‌جان به خانه رسیده است و مشغول شست و شوی دست و رویش می‌باشد که طایب او را صدا می‌کند تا باهم غذا بخورند.
خان بزرگ به همراه راننده اش به قهوه خانه رفته است و می‌گوید امسال خودش می‌خواهد به حساب و کتاب ها رسیدگی کند و کار برزو سوای از او می‌باشد و به جاهای دیگر می‌رود تا کار های دیگرش را راست و ریست کند.
دامون و یکی دیگر از کارکنان معدن باهم مشغول حرف زدن درباره برزو و راننده شدن دامون می‌باشند.
یکی از اهالی روستا به دفتر برزو خان رفته است و به او می‌گوید که خان بزرگ در روستا مشغول رسیدگی است که باعث عصبانیت او می‌شود و به سرعت به بیرون می‌رود.
دامون که نگران می‌جان است سریعا به خانه می‌رود و ضبط را می‌بیند و خوشحال می‌شود اما می‌جان می‌گوید که نتوانستم وسایل عکاسی را بخرم و از او قول می‌گیرد تا به او یاد بدهد صدای طایب را ضبط کند.
خان بزرگ مسرانه جلو پسش می‌ایستد و می‌گوید که او تنها به امور معدنش برسد و کاری به روستا نداشته باشد.
دختر شهری در راه روستا می‌باشد و می‌جان را در مسیر می‌بیند و از پشت سر هم چنان او را نظاره می‌کند و به فکر فرو می‌رود.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا