خلاصه داستان قسمت آخر سریال احضار
خلاصه داستان قسمت آخر سریال احضار
زهره و پدرش در حال صحبت کردن درباره رها میباشند و دنبال راهی هستند تا بتوانند او را راضی کنند تا با مائده صحبت کند.
افشین و فرهاد باهم درباره رها صحبت می کنند و افشین از این که او به رها ۵۰۰ میلیون پول داده است و هیچ ضمانتی نگرفته او را سرزنش میکند.
رها و پرستو در خانه رها نشسته اند و درباره فرهاد با یکدیگر صحبت میکنند و رها میگوید قصد دارد که فرهاد را طور دیگری اذیت کند و از وضع مالی مائده میگوید.
رها تصمیمش را گرفته تا زندگی فرهاد را خراب کند.
مینو خانم با پدر زهره تماس میگیرد و میگوید از این که تنها به خانه اش برود، میترسد و از او درخواست میکند تا با هم به خانه اش بروند که او در ابتدا طفره میرود و در نهایت قبول میکند که برای روز های آینده همراهی اش کند.
رابطه مینو و برادر زاده اش باهم خوب شده است.
رها با فرهاد تماس میگیرد و با آوردن اسم مائده او را تهدید میکند که باعث بهم ریختن فرهاد میشود که یک پیامک التماس برای او ارسال میکند.
رها با زهره تماس میگیرد و میگوید حاضر است که با مائده صحبت کند و برای دو ساعت دیگر باهم قرار میگذارند و زهره بلافاصله موضوع را به پدرش اطلاع میدهد.
حامد به دفتر دوستش سیاوش میرود که با نبودنش شک میکند و با پرس و جو از همسایه ها میفهمد که کلاهبرداری کرده و فراری میباشد.
رها به همراه زهره و پدرش به درب خانه مائده رفته اند تا واقعیت را برملا کنند و برای همین نقشه میکشند تا فرهاد را به خانه شان بکشانند و آن ها را با هم رو در رو کنند.
مادر مائده با فرهاد تماس میگیرد و او را با زدن حرف هایی وادار به رفتن به خانه شان میکند.
زهره و رها در ماشین مشغول گپ زدن درباره تموم شدن رابطه رها و فرهاد میباشند.
فرهاد به خانه آن ها میرود و از چهره اش مشخص است که حسابی ترسیده و با شک داخل خانه میرود.
مادر مائده به سراغ مائده میرود و او را صدا میکند تا به پایین بروند و مائده نیز شوکه شده است. دایی مائده او را به نشستن دعوت میکند و دایی مائده سر صحبت را با او باز می کند و ناپدری مائده، زهره و رها را به داخل خانه دعوت میکند و حیدری شوکه میشود و هیچی برای گفتن ندارد.
رها مقابل مائده قرار میگیرد و تمام جزئیات رابطه شان را تعریف میکند.
حال مائده بد شده است، اما فرهاد اقرار میکند که دوستش دارد که رها میان حرف هایش میپرد و باعث میشود تا فرهاد به او سیلی بزند.
مرادی عصبانی به سمت او میرود و هولش میدهد و مائده نیز به او تو گوشی میزند.
فرهاد با تهدید کردن رها از خانه بیرون میرود.
مائده در اتاقش نشسته و گریه میکند و حال و احوال خوبی ندارد.
رها در خانه قرص خورده است که متوجه پیام افشین میشود که او را تهدید کرده است که باعث میشود با ترس حاضر شود و از خانه اش خارج شود اما در پارکینگ پشیمون میشود و به خانه اش برمیگردد.
با پرستو تماس میگیرد و او میگوید که تا نیم ساعت دیگه میرسد و با قطع کردن تلفن به پرستو پیام میدهد که فرهاد قصد دارد به خانه اش برود و او را بکشد و از او خداحافظی میکند و سراغ چاقو های آشپزخانه میرود و گویا قصد خودکشی دارد.
فرهاد به آن جا میرود و داخل خانه میشود و دنبال رها میگردد که او از پشت او را غافلگیر میکند.
پرستو خودش را سراسیمه به آن جا رسانده است و بالا میرود و در را باز میکند و رها را میبیند که با چاقوی خونی نشسته و جنازه فرهاد روی زمین نشسته است.
پرستو با آمبولانس تماس میگیرد تا بتواند فرهاد را نجات دهد، او حالش بد شده و دائما گریه میکند اما رها با قرص هایی که مصرف کرده است، خنثی نشسته است.
مرادی به خانه اش رفته است که متوجه پریشانی همسرش میشود و به آشپزخانه میرود و جویای احوالش میشود که او از حال و احوال بد مائده میگوید.
مرادی به سراغ مائده میرود تا با حرف هایش او را آرام کند که مائده اظهار پشیمونی میکند و مرادی میگوید که او را بخشیده است که مائده از خوشحالی بابا صدایش میکند.
زهره و پدرش به خانه مینو خانم رفته اند تا او بتواند به خانه اش برود.
شیده خانم با زهره تماس میگیرد و درباره علاقه و خاطرخواهی پسرش به او میگوید که باعث شوکه شدن زهره میشود…
مینو خانم مشغول جمع کردن وسایلش میباشد که شیطان ظاهر میشود و با او صحبت میکند اما دیگر او را نمیبیند و صدایش را نیز نمیشنود و با از بین بردن تمام وسایل شیطان را نیز از بین میبرد.
خلاصه داستان قسمت ۲۶ سریال احضار
مینو خواب می بینید که روح کامرانی با چاقو به او حمله کرده است و می گوید باید باهم بمیرند که باعث ترس او میشود و با جیغ از خواب میپرد و به آشپزخانه میرود تا آب بخورد که روح کامرانی را میبیند و میگوید دست از سر او برنمیدارد و در خواب و بیداری همراهش میماند.
کامرانی میگوید که شیطان است و روح کامرانی نیست و مجبور است با او بماند تا باهم از زندگیشان لذت ببرند.
اما مینو ترسیده از خانه خارج میشود و به سراغ همسایه اش میرود تا از او کمک بگیرد که در را باز نمیکند و او به خودش دلداری میدهد و به خانه اش برمیگردد و دنبال روح کامرانی میگردد اما کامرانی از پشت سر به او نزدیک میشود و میگوید که اجازه نمیدهد روح و روانش آسوده باشد و مینو با برداشتن گوشی اش باز هم ترسیده از خانه خارج میشود.
با مائده تماس میگیر اما او جواب نمیدهد و بعد از آن ترسیده در پله ها خوابش میبرد.
با روشن شدن هوا همسایه اش از بیرون میآید و او با گرفتن کمک از او بلافاصله به خانه مائده میآید و میگوید از دایی مائده کمک میخواهد.
مادر مائده ابتدا رو ترش میکند اما با گریه های مینو دلش به رحم می آید.
رها به پیام زهره در اینستاگرام جواب میدهد و باهم صحبت میکنند و برای دیدن هم قرار میگذارند که پدرش میگوید باهم به خانه عمه اش بروند و از حال مینو خانم میگوید که او از قرارش با رها میگوید و پدرش تنهایی به خانه خواهرش میرود.
پدر زهره با مینو خانم صحبت میکند و او تمامی ماجرا را برایش تعریف میکند و میگوید او شیطان است در ظاهر کامرانی و پدر زهره به او میگوید که خانه او محل فساد و شیطان شده است و قدرت عمل دارد.
مینو اظهار پشیمونی میکند و علی اکبر دایی زهره به او میگوید که اگر توبه کند پای شیطان از زندگی اش بریده میشود و مینو درخواست میکند که کمکش کند.
رها به سر قرار با زهره میرود و باهم درباره رابطه اش با فرهاد صحبت میکنند و او میخواهد که با مائده صحبت کند و بگوید که با حیدری در رابطه بوده است اما رها مقاومت میکند که باعث اصرار های مداوم زهره میشود اما تاثیری در او ندارد.
زهره به خانه عمه اش میرود.
دایی مائده از مینو خانم میخواهد که تمام اتفاقات ریز و درشت را برای مائده بگوید و از این که او شیطان بوده است بگوید که مینو خانم بلافاصله به اتاق مائده میرود تا باهم صحبت کنند.
زهره با پدر و عمه اش در حیاط مشغول صحبت است که مائده با تشر پیش آن ها میرود و میگوید که حرفشان را قبول نکرده است.
خلاصه داستان قسمت ۲۵ سریال احضار
مرادی در حال رفتن به کارخانه بود که همسرش بهش میگه اگه این پسره اومد امروز اونجا بااش دهن به دهن نشو باهاش کاری نداشته باش که مائده جریحه دارتر نشه. زهره و پدرش به خانه مائده میان و قبل از اینکه پیش مائده برن به مرادی وزنش میگن باید با شماها حرف بزنم بریم یه جا که مائده نفهمه. به بالکن میرن و ماجرارو پدر زهره براشون تعریف میکنه و میگه که به احتمال زیاد مائده شیطان زده شده، مادرش گریه میکنه ولی مرادی میگه باور نمیکنم اصلا امکان نداره شیطان ذهنی کارشو میکنه، فیزیکی ظاهر نمیشه. زهره و پدرش پیش مائده میرن تا باهاش حرف بزنن. بهش میگن که از پیش مینو خانم اومدیم مائده جا میخوره و به زهره نگاه میکنه ولی پدر زهره میگه اولین بار اسم مینورو از مادرت شنیدم که اومده دنبالت رفتی باهاش زهره همانجا میگه مگه به روح پدرت قسم نخوردی که دیگه نری اونجا؟ ک مائده میگه خوده پدرم پیغام به کامرانی داده بود و خواسته بود برم تا پیغامو بهم بگه.
زهره و پدرش هرچی با مائده صحبت میکنند تاثیری روش نداره و میگه این وسط کامرانی خیانتکارو دزده و فرهاد کسیه که واقعا عاشقمه و خیانتیم نکرده، پدر زهره میگه اگه اون زنو پیدا کنیم تا باور میکنی که حرفهایی که روح کامرانی بهت گفته همش غلطه؟ مائده میگه آره ولی خودتونو اذیت نکنین دایی جان چون دیر یا زود باید با این حقیقت تلخ کنار بیاین. زهره تو فضای مجازی به دنبال فرهاد میگرده و در آخر پیدا میکنه و تو دنبال کننده های صفحه اش چشمش به رها لطفی میخوره و حس میکنه خیلی شبیه کسیه که اونروز تو کافه دیده بود و بهش پیام میده که فرهاد داره ازدواج میکنه اگه شما همونی هستین که هفته پیش براتون تو کافه تولد گرفته بهم پیام بدید تا باهم حرف بزنیم. رها بعد از دریافت پیام به دوستش میگه و دوستش نمیزاره پیام بده میگه شاید از طرف فرهاد باشه اینجوری پولتو نمیده، همان لحظه به فرهاد زنگ میزنه و میگه حوصله ام داره تموم میشه زودتر پولمو به حسابم بریز.روح کامرانی دوباره تو خانه مینو میاد و مینو باهاش دعوا میکنه و میگه چرا اومدی دوباره؟ من هیچ کاری واست نمیکنم کامرانی میگه اگه نکنی برات بد تموم میشه مینو میگه هیچ غلطی نمیتونی بکنی و کامرانی میگه خودت خواستی و همان لحظه چاقورو برمیداره و به سمت مینو میره….
خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال احضار
اول رها بود که سراغ فراهاد رفت تا حقش را کف دستش بگذارد و حق خودش را از خواستگار مائده پس بگیرد. وقتی فرهاد خان بدقلقی کرد، رها که خوب پیش رفیق کارکشته و رابطه دیدهای مثل پرستو پر شده بود، فرهاد را تهدید کرد مستقیم سراغ پدر او می رود. فرهاد هم تسلیم شد و با رها در کافه قرار گذاشت. در کافه فرهاد که گمان می کرد رها همان رهای سابق است فهمید آن دفعه را لولو برده و با رقیب قدری رو به رو شده است. البته خب سختی کار به اندازه مائده نیست ولی باید ۲ میلیاردی حق السکوت بدهد. فرهاد که جا خورده پیش افشین می رود و می بیند این رفیق شفیق نه چندان جوانمرد هم مشاوره تخصصی برای ارائه ندارد.
سکانس های بعدی به ورود آقای دایی اختصاص دارد. از زهره آدرس مینو خانم را می گیرد و به سراغش می رود. مینو خانم که کمی خل و چل شده و کمی هم پیاز داغش را زیاد کرده از آنها استقبال میکند. دایی هرچه می آید حرف بکشد می بیند نه انگار واقعا ریگی به کفش دخترش و مائده خانم نیست. در این لحظه فردی ملقب به روح کامرانی وارد می شود و داد و بیداد راه می اندازد. او از مینو خانم می خواهد دایی مائده را از دفتر بیرون کند. ( قطعا اگر خود مائده بود قضیه فرق می کرد). اما مینو خانم که حتی لج روح جماعت را هم در میآورد به دایی یا همان حاج آقا می گوید بیاید داخل. به محض ورود حاج آقا روح کامرانی ذره ذره آب می شود و خار می شود و در لونه مار می رود و نیست میشود. حاج آقا شک میکند نکند روح کامرانی موجود دیگری بوده باشد.
خلاصه داستان قسمت ۲۳ سریال احضار
در این قسمت دایی مائده حسابی زهره را تخلیه اطلاعاتی کرد و به سراغ خواهرزاده اش رفت. فرهاد هم نشان داد چندان مرد میدان نیست و حاضر نشد برای داروندارش جلوی پدر خوانده داروندارش بایستد و دو سه روزی فرصت خرید. دایی مائده قضیه مرگ کامرانی را فهمید و دانست که دخترش چه کارها را از او پنهان کرده. دایی جان که با خنجری در پشت به زمین مائده رفت نتوانست او را هم قانع کند و دست خالی برگشت. دل مادر مائده هم مثل سیر و سرکه می جوشید
از ترس زنش سریع آمد قضیه مینو خانم را از زهره پرسید و فهمید که ای داد بیداد دخترش به جلسه احضار رو هم رفته و گپ و گفتی با نامحرم جماعت هم داشته است. شاید فکر کنید این قسمت قسمت مرگ برای زهره و پدرش یا حتی پدرخوانده مائده بود اما نه. سکانس آخر در ساختمان فرهاد است. نگهبان که فرهاد را می بیند خبرش می کند و می بیند ای داد بیداد رها خانم لطفی در لابی منتظر اوست. تازه اول بازی است.
خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال احضار
زهره پیش مائده میره تا موبایلی که داده بود به پس شیده خانم بده را پس بده ولی سر فرهاد بحثشان میشه و مائده میگه رفتم همون کافی شاپ و پرسیدم تا مطمئن بشم گفتن فقط یه نفر تو هفته پیش اونجا برای زنش تولد گرفته که اونم فرهاد نبوده یه نفر شبیهش بوده سر این موضوع باهم دعواشون میشه و زهره میره که قبل از رفتن به خاله اش میگه که مائده بافرهاد حرف زده و باور کرده که اون کسی که من دیدم فرهاد نبوده. موقع خوردن شام مائده سر میز با پدرخوانده اش دعوا میکنه که چا کسیو که گفته تو حسابداری بزاره نزاشته و ذهنش میره سمت حرف های روح کامرانی و میگه اون کارخانه مال منه از این به بعد باید از همه چی مطلع باشم و میره. پدر و مادرش شوکه میشن و باور نمیکنن که این مائده همون مائده دخترشونه. مادر و پدرش به اتاقش میرن تا ببینن چش شده که اونجا هم مائده میگه اون کارخانه مال منه و این آقا کارمند من هرچی که من میگم باید انجام بده مادرش به مائده سیلی میزنه که مرادی پدرخوانده مائده جلوشو میگیره و میگه از اتاق بره بیرون ولی متوجه میشه مائده حالش خوب نیست و میگه فردا حرف میزنیم. آخرشب مادرش به مرادی میگه نکنه معتاد شده این رفتاراش مثل کسیه که مواد میکشه و گریه میکنه.
مائده به فرهاد اس ام اس میده و میگه به کمکتون احتیاج دارم و برای فردا باهاش قرار میزاره. مائده فردای آن روز میخواد به پارک بره که قبلش مادرش میگه باید باهم حرف بزنیم که مائده میگه الان وقتش نیست مرادی به مائده میگه دخترم این حالت به ما ربط داره که مائده داد میزنه من دختر تو نیستم اینو دیشبم گفتنم ناراحتی که دزدی کردنتو فهمیدم نه تا الان هرچی کشیدی بالا بسه از این به بعد نمیزارم مادرش با شنیدن این حرفا میره سمتش تا دوباره سیلی بزنه بهش که مرادی جلوشو میگیره. تو پارک مائده از فرهاد عذرخواهی میکنه و میگه که فهمیدم پدرخوانده ام سود بزرگی از کارخانه را که ماله منه واسه خودش برمیداره و ازش میخواد که تا زمانی که یه حسابدار خبره پیدا نکردم که حسابهای قبلا تا الانو زیرورو کنه هرزگاهی یه سر به کارخانه بزنه به عنوان نامزدش تا مرادی نتونه به کاراش ادامه بده فرهاد میگه با اینکار مادرتون بیشتر به من حس بد پیدا میکنن که مائده میگه اشکالی نداره اینهمه آدم ازدواج میکنند که پدر و مادرشون راضی نیستن از ته دل یکیشم ما…
خلاصه داستان قسمت ۲۰ و ۲۱ سریال احضار
مینو خانم با روح کامرانی دعواش میشه و کامرانی قهر میکنه و میره، برادر زاده مینو بهش میگه آروم باش بیا بریم پیش روانشناس خوب بشی ولی مینو میگه تو فکر میکنی من دیوونم؟ به جان پدرت دارم راست میگم اصلا اگه تو با شوهرت برگردین سرکارتون من دیگه احتیاجی ندارم روح کامرانیو احضار کنم که راضی نمیشه . زهره به شیده خانم زنگ میزنه و حالی ازش میپرسه که بهش میگه تو این هفته حتما باید بیای پیشم ناهار. فرهاد پیش افشین دوستش میره و اعتراف میکنه که مائده نباشه همه چی برام شره که افشین میگه فکر نمیکردم ازین عشقا هم وجود داشته باشه و تعجب میکنه. فرهاد دم در خانه مائده اینا میره و منتظر میشه تا مائده بیاد، مائده به محض وارد شدن تو کوچه و دیدن فرهاد ترمز میکنه و شوکه میشه که فرهاد میره جلو تا آرومش کنه و مجابش کنه که زهره اشتباه گرفته فرهادو با یکی دیگه اما مائده گوش نمیده و میگه ماشینتو بردار میخوام برم تو پارکینگ.
مینو کلافه میشه و میبینه راهی نداره جز کنار اومدن با روح کامرانی، احضارش میکنه و میگه قبول میرم دم خانه مائده و میارمش اینجا. مینو میره و خودشو از دوستای مائده معرفی میکنه و به مائده میگه که کامرانی یه کار واجب داره باهات گفت بهم بگم پدرتو دیده و یه پیغام واست داره، مائده فکرش درگیر میشه و با مینو به محل کارش میرود. روح کامرانی بعد از احضار با مائده با دلسوزیو مهربانی حرف میزنه و میگه پدرت گفت بهت بگم مواظب پدر خواندت باشی اصلا دوستت نداره و میخواد اموالتو به دست بیاره و اون موقع میخواستم به زهره بگم که اون آدم پدرخواندته نه فرهاد، فرهاد پسر خوبیه و واقعا عاشقته زهره اشتباه گرفته، مائده باور نمیکنه و با گریه میگه اینا حقیقت نداره که مینو از مائده میپرسه داره چی میگه که داری اذیت میشی که روح کامرانی میگه نگو بهش،مینو وقتی میبینه مائده داره عذاب میکشه روح کامرانیو میبره و ازش میپرسه داست چی میگفت که ریختت بهم که مائده میگه خصوصیه.
زهره به خانه شیده خانم میره و پسرش که عاشق زهره شده همش به فکر اینه که یک وقت کاری نکنه زهره ناراحت بشه. مائده میره کافه افشین و ازش میپرسه که هفته پیش فرهاد اینجا تولد گرفته بوده یا نه که افشین میگه نه ماجرارو از فرهاد شنیدم ولی مطمئنم حقیقت نداره فرهاد عاشق شماست مائده تشکر میکنه و میره. حال رها اصلا خوب نیست و دوباره معتاد شده و پرستو دوستش پیشش میره ویگه چرا انقد خودخوری میکنی که رها میگه ّّتا وقتی بود همش فکر ازدواج باهاش تو سرم بود حالا که هم نیست فکر تلافی کارش از ذهنم بیرون نمیره و تو آغوش پرستو گریه میکنه و پرستو میگه من آدرسشو پیدا میکنم قول میدم فقط چند روز مهلت میخوام…
خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال احضار
این قسمت با بازگشت شکیبا شروع شد. سوسن زیروبم ماجرا را به شکیبا گفت.شکیبا هم که به روح کامرانی اعتقاد نداشت به محبوبه زنگ زد و وقتی مطمئن شد داماد خانواده کامرانی دستفروشی می کند مطمئن شد که روح وجود دارد.شکیبا که دل خوشی از مائده نداشته و ندارد با فهمیدن اینکه مائده در مرگ کامرانی بی تقصیر نبوده بدش نمیآید انتقامی بگیرد و آبروی دختره را ببرد.
صحنه دیگر فیلم به چت بازی رها گذشت. او که حسابی با پرستو مصرف کرده است تابلوی راست را کج می دید. در همان عالم پرستو راضی اش می کند از خیر فرهاد نگذرد و حداقل پول چین و چروک های صورتش را از فرهاد بگیرد. مهتاب که دلش برای عمه اش سوخته وارد دفتر احضار روح می شود و می بیند مینو خانم با صندلی حرف می زند.مینو خانم که عادت دارد امر و نهی کند روح کامرانی را با بهروز و نوکرش اشتباه می گیرد و هرچه از دهنش در میآید بار او می کند. کامرانی هم که برای خودش ارزش هایی دارد و آمده این دنیا که مائده را ببیند قهر می کند و بر می گردد همانجایی که بود.
خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال احضار
در این قسمت فرهاد بر بی گناهی خود اصرار دارد و مدام پاپی مائده می شود. از طرفی مینو خانم با روح کامرانی حسابی گرم گرفته است و از او کار می کشد و سرش داد می زند. حالا قرار شده مینو خانم هم برای دل کامرانی هم که شده از مائده بخواهد دوباره به اتاق احضار روح بیاید تا کامرانی اکس خود را ببیند و به او کمک کند.
در صحنه هایی از فیلم به مشکلاتی که بعد از ترک رها توسط فرهاد برای او به وجود آمده پرداخته می شود. رها از پرستو درخواست آرامبخش و مواد مخدر میکند و ظاهرا دوباره معتاد می شود. مائده همچنان از فرهاد دوری میکنه و اجازه نزدیک شدن بهش نمیده و مینو به مائده زنگ میزنه و بهش میگه روح کامرانی باهام دوباره ارتباط برقرار کرده و میخواد که ببینتت کارت داره….
خلاصه داستان قسمت ۱۷ سریال احضار
محسن به سوسن میگه اون روز که اومدم با زهره حرف بزنم مائده پاشو گذاشت رو گاز و رفت از حسادتش نذاشت با زهره حرف بزنم تو جاده انقد بد رانندگی میکرد که سعی کردم جلوشون بایستم اما منحرف شدمو ته دره رفتم من فقط نگران مادرمم تو این دنیا کسیو نداره قرار بود برای دامادمون یه شغلی جور کنه میتسم انجام نده اگه نده نمیدونم سر مادرم چی میاد و به سوسن میگه فقط خواستم باخبر بشین و به هیچکی نمیگین که اگه بگین از ته دل نفرینتون میکنم. زهره به دیدن خانواده کامرانی میره و مادرش از دیدن زهره خوشحال میشه. زهره سر یخچال میره تا میوه برداره که میبینه یخچالشون خالیه و اعصابش خورد میشه همان موقع خواهر محسن از راه میرسه و میگه تو برو پیش مادرم من میارم. موقع خداحافظی هم خواهر محسن تا دم در زهره را بدرقه میکنه و از شغلی که واسه شوهرش میخواست جور کنه میپرسه و میگه بهش سخت بگیرین که از کار در نره تنبلی نکنه. رها به کافه دوست فرهاد میره تا ببینه اونجاست یا نه که دوستش میگه نه اینجا نیست و خودشو یجوری نشان میده که از هیچی خبر نداره اما سوتی میده و رها میگه باهم این نقشه رو کشیدین نه؟ که دوست فرهاد بهش میگه بسه هرچی تیغ زدی فرهادو اون داره ازدواج میکنه مزاحمش نشو که رها میگه فقط بهش بگو میتونست بهتر تموم کنه و میره.
افشین به فرهاد زنگ میزنه و میگه رها اومده بود اینجا ردش کردم و بهش خبر میده بعدازظهر میام پیشت. سر میز ناهار پدر و مادر مائده میفهمن یه چیزیش هست و باهاش حرف میزنن حال و هواش عوض بشه که مائده با شنیدن اسم فرهاد عصبی میشه و میره اتاقش به محض رفتن به اتاقش فرهاد که افشین پیشش رفته با سیم کارت جدید به مائده پیام مظلوم نمایی میده که مائده بلاک میکنه. پدر خواندش میره تا ببینه چی شده که مائده واسش تعریف میکنه. پدرخوانده مائده به شرکت پدر فرهاد میره و میگه چه بدی کردم بهت که با احساس دختر من بازی میکنی و ماجرارو براش تعریف میکنه و میره. پدر فرهاد عصبانی شده و به سر ساختمان میره و میگه تو اگه مائده نمی خواستی چرا با آبروی من بازی کردی و بهش میگه ازت عکس دارن اون دختره کیه؟ که فرهاد خودشو میزنه به اون راه و همه چیو انکار میکنه و عصبی میشه و میگه چرا حرف همرو قبول داری به غیر از حرف پسرتو و بهش میگه زنگ بزن بگو عکسی که دارنو بفرستن ببینن. پدر فرهاد زنگ میزنه به پدر مائده ولی او باهاش سرد برخورد میکنه و میگه گوشی دخترعمو مائده را همان روز دزد زده ولی کسی که اینو بهمون گفته حرفش برامون حجته فرهاد گوشیو ازدست پدرش میگیره و حرف میزنه که پدر مائده حرف خودشو میزنه و میگه همه چی تمومه و قطع میکنه…
خلاصه داستان قسمت ۱۶ سریال احضار
زهره با مهرداد به بیمارستان میرن تا پایش را به دکتر نشان بدهند و از طرفی زهره به شیده خانم خبر میده و مادر و خواهر مهرداد هم به اونجا میان. زهره را به خانه مائده میرسانند و خودشان به سمت خانه میرن و وقتی میرسن شیده خانم با مهرداد دعوا میکنه که چرا همچین کاری کردی اگه چاقویی چیزی میزدن بهت اونوقت میخواستی چیکار کنی؟ مهرداد میگه نمیتونستم کاری نکنم که ولی شیده میگه اتفاقا اینجور مواقع که کاری ازت بر نیاد نباید کاری کنی خواهرش میگه حالا که ازش بر اومده کیف زهره را پس گرفته که مادرش میگه خودشو داغون کرده ۲هفته خانه نشین شده و میره. زهره به مائده همه چیو میگه مائده گریه میکنه و میگه چرا انقد بدبختم مگه چه اشتباهی کردم که این بلاها سرم میاد اون کامرانی اینم این فرهاد زهره به آغوشش میکشد و میگه اشتباهت اینه که زود باور میکنی آدمارو. مائده گوشیشو برمیداره که زنگ بزنه و دعوا کنه با فرهاد که زهره گوشیو میگیره ازش و میگه همون کاری که گفتم انجام بده یه پیام و بعدش بلاک.
مائده پیام میده و از همه جا بلاکش میکنه. فرهاد سر میز شام بود که پیام مائده را دریافت میکنه و همان موقع زنگ میزنه به دوستش و میگه چیکار کنم که دوستش بهش میگه بخون ببینم چی گفته فرهاد پیام را براش میخونه و دوستش میگه بزن خودتو به اون راه زیربار نرو که فرهاد میگه از همه جا بلاکم کرده که دوستش میگه میام خونتون سیم کارت میگیرم میگم چی بگی بهش. زهره اجرای دزدی و فرهادو به خانواده اش میگه و واسه مائده دلشون میسوزه و خداروشکر میکنن که سر زهره بلایی نیومده. فردای آن روز مینو به کامرانی فکر میکنه و میگه سوسن و خاله اش اومدن اینجا واسه احضار روح مادرشون که کامرانی میگه بهم فکر کن میام فقط آخرش با سوسن کار خصوصی دارم که مینو قبول میکنه. سوسن و خاله اش تو اتاق مینشینند و مینو وقتی میبینه روح مادربزرگ سوسن را نمیتونه احضار کنه به کامرانی فکر میکنه و با کمک کامرانی تمام سوال های آنها را جواب میده و در آخر مینو به خاله سوسن میگه بیرون منتظر باشه با سوسن درباره مائده دوستش کار داره. مینو با سوسن حرف میزنه و آرومش میکنه ولی از اونجایی که سوسن از این چیزا خیلی میترسه با اومدن کامرانی به دیوار میچسبه و کم کم با کمک مینو مسلط میشه و مینشیند روی صندلی محسن بهش میگه اول اصلا شما هیچی نپرسین چون نمیخوام مینو خانم بفهمه خودم همه چیو میگم و در آخر میگه مائده تو مرگ من مقصر بود….
خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال احضار
سریال احضار به نیمه خود رسید آنهم بدون روح و روح بازی. در قسمت های اخیر مسائل ماورایی در فیلم کمتر شده و بیشتر به تعقیب و گریز فرهاد توسط زهره پرداخته شد. در قسمت پانزدهم احضار زهره توانست چند عکس ادعا ثابت کن از فرهاد و رها بگیرد. سپس پسر شیده به دنبال او آمد تا باهم بروند.
اما دوست فرهاد بیکار ننشست و دو نفر موتوری را مامور کرد تا گوشی زهره را بدزدند. در اینجا پسر شیده یا اقا مهرداد برایش بد نشد و توانست کمی قهرمان بازی در بیاورد. خدا بیامرز کامرانی اگر می دانست هنوز خاکش خشک نشده غزال گریزپایش وقتی دنیال خواستگار معشوق سابقش است با خواستگار جدید خودش آشنا می شود آنهمه راه تا شمال نمی رفت که بمیرد.
خلاصه مهرداد سریال احضار هم حسابی مصدوم می شود و فرهاد هم از مهلکه می گریزد و به خانه می رود. افشین صاحب کافی شاپ و رفیق شفیق فرهاد که انصافا هرچقدر در رفاقت خوب است در کلک و حقه هم حرف ندارد به سراغش می آید. با کمی کلنجار می گوید کلا هرچه کردی و نکردی را انکار کن و به مائده بگو زهره اشتباه کرده است. اما این پایان کار افشین نیست. با فشار افشین فرهاد مجبور می شود پیام خداحافظی برای رها بفرستند و اصطلاحا کات کتند. سریال در اینجا تمام می شود.
خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال احضار
زهره دیر وقت به خانه برمیگرده و پدر و مادرش میپرسن که چیشده که به ما نمیگی؟ زهره میگی هیچی کار دارم که میرم مادرش بهش میگه تو ۲روز صبح زود میزنی بیرون آخر شب میای که زهره ماجرای فرهادو بهشون میگه مادرش بهش میگه اگه زنی تو زندگیشه چرا اومده خواستگاری مائده؟ که زهره میگه به خاطر پول مائده که پدرش میگه هرجایی کار داشتی گیر کردی به من زنگ بزن. شیده وقتی میره خانه اش به پسرش میگه من یه فکری دارم که فردا با زهره روبرو بشی ببینم چیکار میکنی حواست باشه زهره خیلی سرسخته چیزی نگی پرحرفی نکنی که بپرونیش. فردای آن روز زهره وقتی میاد پایین شیده خانم را با یه پسر میبینه و شوکه میشه. شیده میگه من امروز چندجا کار دارم باید برم پسرمو آوردم امروز باهاش بری دنبال فرهاد که زهره میگه من با شما راحتترم که شیده عذرخواهی میکنه و میگه یه روزه سخت نگیر زهره میگه به یه شرط که کارتون تموم شد خودتون بیاین که میگه چشم.
فرهاد به رها زنگ میزنه و میگه امروز میام دنبالت بریم ناهار بخوریم و یه چرخی بزنیم که رها میگه امروز جلسه آخر ترک اعتیادمه تا ۲ اونجام که فرهاد میگه با ماشین نرو میام دنبالت ۲. زهره با پسر شیده خانم به خانه فرهاد میرن و با تعقیب کردنش به مرکز ترک اعتیاد میرسن. وقتی اونجا منتظر نشستن پسر شیده خانم میخواد سرصحبت را باز کنه که زهره به هوای خسته شدن پاش پیاده میشه و او هم به مادرش زنگ میزنه و میگه اصلا نمیزاره حرف بزنم الانم پاشد از ماشین رفت بیرون که شیده میگه گفتم زود راه نمیده که برو یه آبمیوه ای بستنی چیزی بگیر. وقتی واسه خرید بستنی میره همان موقع رها از راه میرسه و زهره به شیده زنگ میزنه که پسرتون نیست اینا الان میخوان برن من چیکار کنم که شیده میگه خودت ماشینو بردار برو دنبالش. زهره با تعقیب کردنش میرسن به کافه ای که قبلا با مائده رفته بود و به داخل میره. زهره میز آنها را در نظر داره که به محض بهترین موقعیت عکس بگیره و موفق میشه چندتا بگیره ولی چون خیلی واضح نبود تلاش میکنه تا دوباه عکس بگیره که دوست فرهاد که صاحب اونجاست او را میبینه که داره از میز آنها عکس میگیره و به سمتش میره….
خلاصه داستان قسمت ۱۳ سریال احضار
در قسمت سیزدهم سریال احضار شبکه یک روح کامرانی به مینو خانم پیشنهاد می دهد. او می گوید حالا که مهتاب و شوهرش رفتند من به تو اطلاعات می دهم فقط باید صدایم کنید. مینو خانم که ترسیده ابتدا روح کامرانی را دک میکند اما دوباره وسوسه می شود و بدش نمی اید از این موقعیت پولی به چنگ آورد. بخش دیگری از سریال به تعقیب و گریز فرهاد خواستگار مائده گذشت. زهره و شیده خانم ساختمان نیمه کاره فرهاد را زیر نظر دارند و با هم می گویند و میخندند و فعلا به جایی نمی رسند.
البته شیده خانم چشمش را زهره را گرفته و می خواهد برای پسرش او را خواستگاری کند. پسر هم که روی وانت کار می کند و دانشجو است پیشنهاد مادرش را می پذیرد. از نکات جالب قسمت سیزدهم چت مائده و فرهاد است. مائده مدام طاقچه بالا می گذارد و می خواهد از فرهاد حرف بکشد و در انتها مثل چتهای امروزی می گوید «خوابم گرفته. شب بخیر.»
خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال احضار
زهره فرهاد را تعقیب میکنه و میبینه که به سر ساختمان رفت تا کارش تموم بشه زهره با راننده حرف میزنه تا زمان برایشان سخت نگذرد و هردویشان از زندگیشان برای همدیگه تعریف میکنند و راننده کم کم از شخصیت زهره خوشش میاد و به دلش مینشیند. مینو به مهتاب زنگ میزنه و عذرخواهی میکنه و میگه که عصبی بودم یه چیزی گفتم از فردا با بهزاد بیاین سر کارتون اما مهتاب میگه مرسی عمه جان ولی شما همیشه عصبانی هستین و مینو بهش میگه دیروز دوباره اون اتفاق افتاد تابلو چشمی که گذاشتم تو کشو دوباره رو میز بود مهتاب میخنده میگه آهان اجنه رو میگی ولی مینو جان باید بدونی که هر بلایی سر بقیه بیاری یه روزی سر خودت میاد مینو میگه یعنی چی؟ که مهتاب میگه یعنی خودتم یه روزی خیالاتی میشدی که مینو دعوا میکنه باهاش و بعد میگه من دلم واستون سوخت زنگ زدم اصلا نمیخوام بیاین و قطع میکنه.
فرهاد بعد از سرکارش وارد یک خانه می شود. زهره خیلی ساعت اونجا منتظر میماند اما فرهاد بیرون نمیاد و راننده بهش میگه گمان کنم اینجا خونشه تا فردا صبح هم بیرون نمیاد همان لحظه مائده بهش زنگ میزند و بابت کاری که داره میکنه تشکر میکند و عذرخواهی. راننده تاکسی پیاده میشه و میره به نگهبان ساختمان فامیلی فرهاد را میگه و میپرسه که کدام واحد هست اما نگهبان میگه همچین کسی اینجا نداریم راننده میگه وا آدرس همینجارو بهم دادن که نگهبان میگه اشتباه گفتن. همان شب راننده تاکسی وقت میره خونه از آنجایی که زهره را زیرنظر دار به پسرش میگه داره ۴۰ سالت میشه چرا ازدواج نمیکنی و از زهره براش تعریف میکنه. مینو در حال فکر کردن بود که روح محسن کامرانی ظاهر میشه و بهش میگه نترسید کاری ندارم من واقعیم مینو که در حد مرگ ترسیده و به کابینت چسبیده به حرف های محسن گوش میده. محسن میگه من واقعا نمیدونم چرا و چجوری ولی شما واقعا یه واسطه هستین که میتونین ماهارو احضار کنین باور کنین باهاتون کاری ندارم ولی من واقعا واقعیم….
خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال احضار
مینو شب از شنیدن یکسری سر و صدا از خواب بیدار می شود و در تاریکی اتاق چیزهایی میبیند با صداهای ترسناک که به سمت در اتاقش میرود ولی متوجه می شود که در بستس به همین خاطر میترسد و داد میزنه کمک اما با نزدیک شدن اون هاله مشکی بهش جیغ میزند و از خواب بیدار می شود. به سمت همان اتاق کارش میرود تا یه نگاهی بیاندازد اما میبیند همه چی سرجاشه و مجسمه ای افتاد شکست را برمیدارد و اتاق را مرتب میکند. بهزاد از زنش در حین خوردن صبحانه میپرسد که عمه مینوت زنگ زد یا نه که میگه ن چطور؟ بهزاد میگه زنگ میزنه بدون ما نمیتونه اونجارو بگردونه که حال مهتاب گرفته می شه و میگه تو الان منتظری عمه مینو من زنگ بزنه تا بری دوباره باهاش کار کنی؟ بهزاد میگه اگه تو نخوای نه که زنش میگه معلومه که نمیخوام و بهزاد میگه پس هیچی. مائده که خانه دایی اش پیش زهره است بهش میگه من الان زنگ میزنم به فرهاد باهاش قرار میزارم ماشینم دربست اجاره میکنم که راحت تعقیبش کنی و زنگ میزنه به تاکسی بیسیم بانوان وقتی میرسه مائده و زهره میرن پایین و مائده میگه قبل از رفتن باید حرف بزنیم و ماجرارو برای خانم تعیف میکنه و او هم قبول میکنه با گرفتن پولش این کارو انجام دهد.
زهره قبل از رفتن به کافه پیش خانواده محسن کامرانی میره تا حالی ازشون بپرسد وقتی میره داخل مادر محسن با دیدنش خوشحال میشه و قوربون صدقه اش میره و در آخر قواره پارچه ای بهش میدهد و میگه اینو با محسن رفتیم گرفتیم واست اما نشد که واست بیاریم قسمت نبود اینو بگیر واسه خودت لباس قشنگی بدور سری بعدی که اومدی بپوشش تا ببینمت. زهره به کافه میرسه و از دور حواسش هست. مائده تو کافه با فرهاد صحبت میکنه و از گذشته اش میپرسه که دختری بوده یا نه که فرهاد میگه آره ولی خداروشکر میکنم که جدی نشد چون شمارو از دست میدادم موقع خداحافظی بهش کادو سرویس طلا میده و میگه اگه هم به جایی نرسیدیم اینو به عنوان یادگاری داشته باشین که مائده تشکر میکنه و میگه واسم نگهش دارین حتی اگه هم تهش چیزی نبود قول میدم به عنوان یادگاری بگیرم ازتون و میره. فرهاد بدرقه اش میکنه اما دوباره برمیگرده که رانده واسش سوال میشه ولی زهره میگه شاید رفته حساب کنه. فرهاد برمیگرده و به دوستش میگه سه شنبه تولد رهاست میخوام اینجا واسش تولد بگیرم آخر شبم بهش پیام بدمو تموم کنم که دوستش میگه باشه ولی الکی داری کشش میدی….
خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال احضار
زهره که از دیدن روح محسن شوکه شده تکان نمیخوره و مینو به مائده میگه شوکه شده تکانش بده زهره باور نمیکه و به روح محسن میگه تو واقعی نیستی محسن میگه چرا واقعیم زهره باور نمیکنه و میگه یه نشونه بده که باور کنم یه چیزی بگو که ازش بی خبر باشم محسن میگه تو خودت خوب میدونی که من واقعیم وگرنه الان اینجا نبودی. بعد از مدتی حرف زدن زهره به محسن میگه واقعا واسه اومدن به این خانم نیاز داری که محسن میگه من تو یه خوابه عمیقم که فقط با این خانم میتونم بیدار بشم خودم نمیدونم چرا اینجا هم راحت نیستم و زهره از مینو میخواد اتاقو ترک کنه تا ببینه با رفتنش محسن هم میره یا نه اما روح محسن همچنان اونجا بود. زهره ازش درباره جایی که هست میپرسه که راحتی یا نه که محسن میگه منظورت کجاست؟ زهره میگه اون دنیا که محسن در جوابش میگه من اون دنیا نرفتم من اینجام بین ۲تا دنیا گیر کردم فقط به خاطر تو بیشتر بیا پیشم تا زمانی که اون دنیا نرفتم یه دل سیر نگات کنم.
زهره گریه میکنه و میگه من دیگه نمیام اینجا ایندفعه هم که اومدم با مائده فقط واسه این بود که خداحافظی کنم چون زندگی کردن واسم سخت میشه شما که اینو نمیخواین؟ که محسن میگه نه باز خوبه مائده میاد هرزگاهی که زهره میگه مائده هم دیگه نمیاد اونم دفعه آخرشه. مائده میگه بپرس ازش چه کارهای نیمه تمامی داره انجام بدیم که محسن میگه تو فقط باید انجام بدی. محسن بهش میگه حواست به مائده باشه دختر ساده ایه یکی هست تو زندگیش که اصلا مناسب نیست ادعا کرده عاشقشه ولی کلاهبرداری بیشتر نیست، زهره میگه کیو میگی محسن میگه یکی هست که تو زندگیه مائده است و تصمیم بزرگی هم میخواد بگیره حواست باشه خائنه زهره میگه اسمش چیه که محسن شروع میکنه به گفتن ولی دیگه صداش نمیاد و کم کم محو میشه. مائده غر میزنه که واسه این رفت که مینو فرستادی بیرون و میره تا از مینو بخواد بیا دوباره احضار کنه که میگه نمیشه و میرن. زهره حرفارو به مائده میزنه و تصمیم میگیرن که دست فرهاد را رو کنن. مینو با همکاراش دعواش میشه و آنهارا از اونجا بیرون میکنه. وقتی مینو تنها میشه یکی از مجسمه های اتاقش خود به خود میشکند و تابلویی که گذاشته بود تو کشو را دوباره روی میز میبینه و یکدفعه صداهایی ترسناک از دیوار میشنود و وحشت زده به اتاق استراحتش میرود و در را میبندد….
خلاصه داستان قسمت ۱ تا ۹ سریال احضار
۴تا دوست دانشگاهی به اسامی سوسن،زهره،مائده و شکیبا به شمال سفر میکنند. مائده قبلا با یه فردی که باهم دانشگاهی بودن به اسم محسن کامرانی رابطه ای احساسی داشتن که الان باهم بهم زدن و مائده از آنجایی که دختری ساده و زود باور است با دوستاش به شمال میرن با این نیت که پیش درختی که تو یه جنگل است بروند و خواسته اش را که روی پارچه نوشته به اون درخت آویزان کند خولسته اش هم چیزی نیست جز اینکه کینه اش از تو دلش بیرون بره. زهره دختر دایی مائده دختری سرسخت و باایمان است که این چیزارو خرافات میداند ولیزورش به مائده نمیرسد و به آنجا میروند. محسن بعد از بهم زدن با مائده از زهره خواستگاری میکند ولی زهره جوابی بهش نمیدهد و ردش میکنه. وقتی از جنگل به ویلا برمیگردن سوسن به دوستاش میگه که یه فالگیر از همه اینچیزایی که واسمون اتفاق افتاده بهم گفته بود قبل از اینکه به سفر بیایم و حتی احضار روح هم بلده ولی باز آنها مسخره اش میکنند ولی وقتی صدای ضبط شده اش را برایشان میزاره تعجب میکنند. فردای آن روز محسن به شکیبا زنگ میزنه تا ادرس ویلارو بگیره و شکیبا میگه اگه با مائده کار داری به خودش زنگ بزن ولی میگه که ما رابطمون تموم شده و من از زهره خانم خواستگاری کردم از آنجایی که زهره به کسی نگفته بود شکیبا شوکه میشه و خبرو به بچه ها میگه.
محسن به اونجا میاد ولی با مائده دعوا میکنند و محسن با حالی بد به تهران میره که تو مسیر از جاده خارج میشه و ته دره میره اما حالش خوب بود تا اینکه فرداش خبر مرگش به گوش زهره و مائده میرسه و آنها عذاب وجدان میگیرن که چرا باهاش بد حرف زدیم تا این اتفاق بیافته براش. مائده با خودش کنار نمیاد و پیش سوسن میره و ازش میخواد تا به اون فالگیر زنگ بزنه و وقت بگیره. مائده پیش زهره میره و میگه دارم میرم اونجا ولی زهره هرچی باهاش حرف میزنه که اینچیزا خرافاته باور نمیکنه و مائده میره. اون فالگیر در کل کلاهبردار است و یک هکر داره که به محض گرفتن شماره همراه یه پیام بهش میده و اون فرد به محض باز کردن اون پیام گوشیش هک میشه و هکر میره تو گوشی و پیامارو تو شبکه مجازی میخونه و اطلاعاتی برمیداره تا به مینو (فالگیر) بده و از طریق همونا اعتماد طرفو جلب میکنه. مائده بدون اینکه به زهره بگه پنهانی با سوسن میره. مائده دستشو میزاره تو دست فالگیر و مینو شروع میکنه به گفتن اطلاعات مائده اما مائده بعد از مدتی توهم میزنه و محسن را واقعا میبینه و ازش میپرسه که بخشیدتش یا نه که محسن میگه آره و مائده خیالش راحت میشه و عذاب وجدانش برداشته میشه اما یه پیام میده که به زهره بگه (به اون غرال گریزپا بگو بیاد به دیدنم تا هم به قولش وفادار بمونه و هم دروغگو نشه) فردای آن روز مائده که با خواستگارش قرار داشته سر قرار میرود و بعد از آنجا پیش زهره و ماجرارو براش تعریف میکنه.
زهره عصیانی میشه که چرا به حرفش گوش نکرده و قول الکی داده بهش و بعد شروع میکنه تا مجابش کند که اینا همه الکیه و اون مینو خانم کلاهبرداره اما در آخر پیام محسنو بهش میده و یره که زهره با شنیدن اون بهم میریزد و جامیخوره چون روز ختم مادرش بهش گفته بود که تو خانه همش اسمتو غزال گریزپا میگه و از این هیچکسی خبرنداشته. مائده وقتی میخواد به خانه برگرده زهره باهاش میره و تو اشین بهش میگه قسم بخوره که مادر و خواهر محسنو دیده یا نه که میگه نه من ندیدمشون تا حالا و زهره کنجکاو میشه و قبول میکنه که یه روزی باهم برن. خواستگار مائده یه زن مخفی داره و خودش هم معتاده ولی کسی نمیدونه مائده میگه یه سری باید برم درباره این یارو از مینو خانم بپرسم. موعد رفتن مائده و زهره پیش مینو میرسه ولی وقتی میرسن زهره با مینو دعوا میکنه و اونو کلاهبردار خطاب میکنه که مردمو سرکیسه میکنه و مینو عصبی میشه و بهش میگه که برن اما مائده اصرار میکنه و باهاش تنهایی حرف میزنه که راضی بشه مینو راضی میشه ولی بهش میگه که الان حال روحی خوبی ندارم امکان داره اضلا نشه ولی مائده میگه امتحان میکنیم وقبل از رفتن به اتاق به مائده میگه به دوستت میگی اگه پلیسی بیاد از چشم شما ۲تا میبینم اونموقع من به کاری میکنم که نه تنها تو زندگی بلکه بعد از مرگتونم عذاب بکشین مائده میترسه و به داخل میرن. بعد از اینکه دستاشونو تو دست هم میزارن و بهم نگاه میکنن مینو میگه من که گفتم نمیشه حالم الان خوب نیست تعادل ندارم روح احضار نمیشه اما همان موقع که مائده با مینو خانم کل کل میکنه زهه روح محسن را میبینه و محسن بهش میگه سلام غزال گریزپا…..
چند سالی بود که در میان سریالهای مناسبتی ماه رمضان، جای خالی مجموعههای با مضمون ماورایی به شدت احساس میشد. علیرضا افخمی که با ساخت مجموعه “او یک فرشته بود”، به نوعی سردمدار این ژانر در تلویزیون محسوب میشود، امسال با مجموعه “احضار” که فضایی ماورایی دارد و به نقد عرفانهای کاذب میپردازد، به رسانه ملی بازگشته است. مجموعهای که با وجود ضعفهای فراوان تا امروز پربینندهترین سریال مناسبتی ماه رمضان لقب گرفته تا تأییدی بر این ماجرا باشد که عطش چنین مضامینی همواره در جامعه وجود دارد.
درباره سریال
احضار با نام ابتدایی دعوت نحس، از آبان ۹۹ در جنگلهای شمال کشور جلوی دوربین رفت، اما پس از گذشت ۸۰ درصد از تصویربرداری، عنوان آن به احضار تغییر یافت. این در حالی بود که پیش از این مجموعهای به همین نام و به کارگردانی رامین عباسی زاده، در ژانر وحشت، در شبکه نمایش خانگی عرضه شده بود.
داستان احضار با سفر یک گروه دانشجویی آغاز میشود و یک رقابت عشقی میان دختر عمه و دختر دایی در رابطه مثلثی با یکی از همکلاسیهایشان شکل میگیرد. محسن کامرانی، رابطه خود را با مائده قطع کرده و قصد ازدواج با زهره را دارد. این دو، همراه با سوسن و شکیبا به یک سفر شمال رفتهاند و مائده در این سفر تلاش کرده، خاطره محسن کامرانی را فراموش کند. کامرانی به شمال میرود تا از زهره خواستگاری کند، اما پس از کش و قوسهای فراوان و اتفاقات پی در پی، در نهایت همگی به تهران باز میگردند اما در تعقیب و گریزهای آنها، ماشین کامرانی به دره سقوط میکند. او نجات پیدا میکند، اما در راه بیمارستان به دلیل خونریزی مغزی جان خود را از دست میدهد. شروع روایت شاید جذاب به نظر برسد، اما فاقد منطق روایی نمایشی امروز است. چرا کامرانی برای دوباره خواستگاری کردن از زهره با اصرار به شمال سفر میکند؟ او میتوانست این خواستگاری چندباره را در محیط دانشگاه انجام دهد. اگر به جای خواستگاری در هوای شمال، موضوع یک ملاقات مهم مطرح میشد، منطق روایت تا این حد تحت شعاع قرار نمیگرفت.
اما افخمی برای آنکه روایت باورپذیری ارائه دهد، از ۴ بازیگر ناشناخته و به اصطلاح نابازیگر برای مقدمات دراماتیک خود استفاده کرده است. راهبردی منطقی برای آثار ترسناک که سبب باورپذیری روایت میشود و الگویی شناخته شده است. اما این نابازیگران آنقدر بد بازی میکنند که تمام باورپذیری را از مخاطب سلب میکنند. افخمی حتی در هدایت این بازیگران نیز ناموفق عمل کرده و خروجی قابل قبولی ارائه نداده است.
احضار را میتوان در کارنامه افخمی، چند گام به عقب دانست. گویی او در ارائه میزانسنهای ابتدایی نیز مشکل دارد. به نظر میرسد افخمی تنها به ادای دیالوگها توسط بازیگران بسنده کرده و تکنیک و میزانسن برای او چندان اهمیتی ندارد. در آثار ژانر وحشت، نور و سایه، نقش بسزایی دارد، اما حتی نورپردازی نیز در احضار چندان مورد توجه قرار نگرفته است. جنگلهای شمال، در تاریکی شب، چنان در نور فرو رفتهاند که در دست گرفتن چراغ قوه توسط بازیگران، بیشتر به شوخی میماند.
احضار حتی در روایت ساده یک داستان نیز الکن است و نتوانسته دلهره و ترسی که لازمه چنین ژانری است، در مخاطب ایجاد کند. علاوه بر این سریال احضار نه از لحاظ تکنیکی اثر استانداردی است و نه از جنبههای دیگر همچون روایت داستان و خلق یک فضای ترسناک.
آرش مجیدی، رضا توکلی، نسرین نکیسا، مرتضی کاظمی، آدرینا صادقی، مینو آذرمگین، نازنین هاشمی، دینا هاشمی، میلاد میرزایی، افسانه چهره آزاد، علی دهکردی، خیام وقار کاشانی، درسا بختیار، غزال نظر و صالح آقامیرزایی، دیگر بازیگران احضار هستند که در کنار نابازیگران، در این سریال به ایفای نقش پرداختهاند. هر چند به نظر میرسد کفه ترازوی نقشآفرینی به سمت نابازیگران سنگینی کرده تا بازی بازیگران حرفهای این مجموعه را نیز تحت شعاع خود قرار دهد.
درباره کارگردان
علیرضا افخمی متولد سال ۱۳۴۰ در تهران و فارغ التحصیل رشته اقتصاد است. او فعالیت سینمایی خود را از سال ۶۵ و با فیلم دست نوشتهها آغاز کرد. این کارگردان کارنامه پرباری در زمینه دستیاری، ناظر کیفی، نویسندگی و کارگردانی از خود بر جای گذاشته است. در سال ۶۹ ناظر کیفی و دستیار کارگردان سریال “روزی روزگاری” بود و بعد از آن پروژه، مدیر برنامهریزی سریال “امام علی (ع) ” داوود میرباقری شد.
پس از آن مسئولیت نظارت کیفی بر سریالها را بر عهده گرفت. سریالهایی که در دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد پخش شد و به موفقیت نیز رسید. مجموعههایی همچون “خط قرمز”، “گمگشته” و “مسافری از هند”.
افخمی در سال ۸۲ اولین سریال تلویزیونی خود را با عنوان “تب سرد” جلوی دوربین برد و پس از آن “او یک فرشته بود” را به عنوان سریال مناسبتی ماه رمضان شبکه دو، کارگردانی کرد. او با ساخت این مجموعه، ژانر جدیدی را در سریال سازی تلویزیون پایه گذاری کرد که آن را ماورایی نامیدند. هیچ یک از مجموعههای ماورایی که پس از او یک فرشته بود پخش شد، نتوانست موفقیت این سریال را تکرار کند.
“پنجمین خورشید”، “۵ کیلومتر تا بهشت”، ” زیرزمین و پرستاران” از دیگر ساختههای این کارگردان به شمار میرود. سریالهای ماورایی “روز حسرت” و “اغما” نیز به قلم افخمی جلوی دوربین رفتند.
یک اظهار نظر عجیب
در پی واکنشها به سطح کیفی سریال احضار، مجید اکبر شاهی، مدیر گروه فیلم و سریال سیما فیلم، گفت: ” احساس نمیکنم کیفیت سریالهای رمضان پایین است. احضار در درام و قصه نظیر ندارد! “
او همچنین ادامه داد: ” از نظر ما کیفیت مطلوب است، یک سری هم نقد دارند، به هر حال همیشه به کارها نقد وارد میشود. به نظرم هنوز زود است که کارها را قضاوت کنیم. من با قاطعیت میگویم سریالی مثل احضار به لحاظ درام و قصه شاید در دو سال گذشته نظیر ندارد و من کاری که اینچنین قصه درست، منسجم، روان و پر کششی داشته باشد به خاطر نمیآورم. “
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |