سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت ۵۴ سریال ترکی تردید | سریال تردید Hercai قسمت ۵۴

خلاصه داستان قسمت ۵۴ سریال ترکی تردید همچنین سریال هرجایی Hercai قسمت ۵۴ به همراه جزئیات ماجرای این قسمت از سریال تردید در همین مطلب. «تردید» (هرجایی) Hercai یک سریال عاطفی و درام محصول کشور ترکیه‌ می باشد که در دو فصل ۲۵ قسمتی (هر قسمت در حدود ۱۵۰ دقیقه) تهیه و تولید شده است و هم اکنون در حال پخش است.

داستان قسمت ۵۴ سریال ترکی تردید
داستان قسمت ۵۴ سریال ترکی تردید

میران با شوق انگشتری که متعلق به مادرش بوده را از گردنش باز کرده و به دست ریان می دهد و می گوید: «درست از جایی که مادرم تنهایم گذاشت در آغوشم گرفتی و حالا تنها یادگاری مادرم را به تو میسپارم. » آنها با چشم هایی لبریز از عشق و دست در دست هم به طرف عمارت اصلان بی می روند. میران مادربزرگ و اهالی منزل را صدا می زند و عروس اصلان بی و همسر خود را معرفی می کند. عزیزه به طرف آن دو می آید و با نفرت نگاهی به ریان می اندازد و می گوید: «مگر ممکن است جای زمین و آسمان عوض شود.

.

خانواده ی این دختر همین امروز به جانت سو قصد کردند. » میران می گوید: «ریان دشمن من نیست. من از او خواستم همسرم شود و او هم پذیرفت. » عزیزه می گوید: «پس از این به بعد نباید با خانواده اش ارتباطی داشته باشد. » ریان جواب می دهد: « من خانواده ام و همه چیز را پشت سر گذاشتم و آمدم. » میران می گوید: «فردا بعد از کارهای طلاق، عقد می کنیم و به خانه جدیدمان می رویم. » عزیزه با خشم به میران می گوید: «پس هدفت این بود که با دختر دشمن ازدواج کنی و این خانواده را تنها بگذاری؟! » میران جواب می دهد: «فیرات، برادرم اینجاست و خیالم راحت است. من هم دورادور مواظب شما خواهم بود. » سلطان که از خبر ازدواج ریان و میران سخت ناراحت است با گریه به گونول می گوید: «چرا طلاق گرفتی؟ از این به بعد روزگار ما سیاه خواهد شد. »

.

گونول به مادرش اطمینان می دهد که اگرچه ممکن است طول بکشد ولی همه چیز به نفع آنها خواهد بود. و در گوش مادرش می گوید: «من پسری را که در آرزویش هستی به تو پس خواهم داد. » میران، ریان را به مزرعه برمی گرداند و زهرا با دیدن دخترش نگاه سرزنش آمیزی به او می اندازد و می گوید: «همین که شنیدی ماشینش گلوله باران شده به دیدنش رفتی. دیگر حق نداری او را ببینی و حق نداری کسی را که برایت ارزشی قائل نشد دوست داشته باشی. » ریان که در درونش طوفانی به پا شده در سکوت مادرش را به آغوش می کشد.

.

یارن هم که از دیدار میران و ریان خبردار شده نصوخ را در جریان می گذارد و نصوخ با خشم و فریاد زنان به طرف ریان می آید و می گوید: «من حتی نمی خواهم اسم دشمن در این خانه شنیده شود ولی تو به دیدن او می روی؟! » و دستش را برای زدن ریان بلند می کند. هازار دست پدرش را می گیرد و مانع او می شود و می گوید: «مگر به شما نگفتم با دختر من درست رفتار کنید! » نصوخ داد می زند: «دختر تو خجالت سرش نمی شود و هنوز با آن یارو ملاقات می کند. » هازار می گوید: «خودت میدانی که دختر من در این ماجرا هیچ گناهی ندارد. » جهان که همیشه سعی دارد هازار را از چشم پدرش بیندازد، جلو می آید و می گوید: «دیشب با چشم های خودم دیدم که ریان داشت توی باغچه با میران حرف می زد.

.

این دختر دارد همه ما را به خطر می اندازد. » هاندان که بهتر از همه می داند ریان تلاش می کند که کسی آسیبی نبیند و به فکر نجات آزاد است می گوید: «بهتر است دخالت نکنیم. » اما جهان، هازار را متهم به بی توجهی و چشم پوشی از خطاهای دخترش می کند و سیلی محکمی از هازار می خورد. هازار به پدرش می گوید: «اگر رفتارتان را درست نکنید به هر قیمتی که باشد خانواده ام را برمی دارم و می روم. » گونول که همه ی امیدهایش برای رسیدن به میران را بر باد رفته می بیند، در اتاقش گریان و افسرده به لباس عروسی اش چشم دوخته… میران کنار او می آید و به خاطر همکاری اش در امضای دادخواست طلاق از او تشکر می کند و گونول می گوید: «بالاخره فهمیدم که با زور نمی شود عشق را به وجود آورد. » میران می گوید:: «من خیلی دوستت دارم اما به عنوان دختر عمو. » گونول جواب می دهد: «تو با عشقت راهت را پیدا کردی و من با صبرم راهم را ادامه خواهم داد. »

.

اما بعد از رفتن میران با خود می گوید: «همه ی ما در حال فرو رفتن در باتلاقیم. » عزیزه که هنوز نتوانسته رفتن میران و ریان را هضم کند، به میران می گوید: «جواب پدر و مادرت را چه خواهی داد؟ چطور خواهی گفت که به خاطر یک دختر بی ریشه خانواده ات را رها کردی؟ » میران می گوید: «این موضوع ربطی به پدر و مادرم ندارد ولی اگر بخواهی راجع به ریان اینطور حرف بزنی، از این خانه که نه، از این شهر می روم. »


خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تردید Hercai

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا