سریالسریال‌ایرانی

ساعت پخش و تکرار سریال ستایش ۳ از شبکه آی فیلم

سریال ستایش ۳ در سه فصل به کارگردانی سعید سلطانی تولید و به قلم سعید مطلبی  نگاشته شد.در این پست از سایت کولاک به زمان پخش و تکرار سریال ستایش ۳ از شبکه آی فیلم اشاره شده است.

ساعت پخش و تکرار سریال ستایش ۳ از شبکه آی فیلم

داریوش ارجمند، نرگس محمدی، مهدی سلوکی، سیما تیرانداز، امیرمحمد زند، فرهاد جم، فریبا نادری و لاله مرزبان در سریال ستایش ۳ به ایفای نقش پرداختند.

پخش و تکرار سریال ستایش ۳ از شبکه آی فیلم

این سریال هر شب، بجز پنجشنبه‌ها، ساعت ۲۳:۰۰ روی آنتن آی‌فیلم می‌رود و رأس ساعت‌های ۷:۰۰ و ۱۵:۰۰ روز بعد بازپخش می‌شود.

قسمت آخر سریال ستایش ۳

آنچه که در قسمت آخر سریال ستایش ۳ اتفاق افتاد: در قسمت پایانی حشمت فردوس و محمد به بهشت زهرا می روند و آنجا ستایش و مهدی مظفری را می بینند و آنجا با هم روبرو می شوند. حشمت فردوس که مهدی را با پای شکسته می بیند به او می گوید پای تو مادر زادی اینجوری است؟ که او در پاسخ می گوید خیر، تصادف کرده ام. حشمت فردوس به محمد می گوید با آقای مظفری جایی بنشینید من با مادرت کار دارم، فردوس به ستایش می گوید نمی دانم چرا هیچکس من را دوست ندارد. ستایش می گوید شما ظاهر و باطنتان یکی است فقط کمی زبانتان تلخ می شود.
ستایش و محمد به خواستگاری خانم بزرگ می روند خانم بزرگ به آنها می گوید چرا آقای فردوس خودش نیامده است. محمد کلی در مراسم از پدربزرگش تعریف می کند و ستایش از محمد می خواهد به دنبال پدربزرگش که خانه علی مراد است برود. بین راه محمد به پدربزرگ می گوید کاری کند که دعوایشان نشود با خام بزرگ. فردوس می گوید سخت است ولی خوب رفتار می کنم، فردوس و محمد وارد خانه می شوند خانم بزرگ می گوید دفعه قبل پرسیدی قصد ازدواج دارم؟ گفتم بله ولی قصد ازدواج با شما را ندارم ولی الان می گویم بله قصد ازدواج با شما را دارم چون با خانواده تشریف آوردی. فردوس گفت تموم شد دیگه؟ خانم بزرگ گفت خیر شر و شرط دارم، دیگر نمیخواهم کار کنید باید بازنشسته شوید و کار را به محمد بسپارید، فردوس با شرط اینکه مادرش روی سر کارها باشد قبول کرد. و شرط آخر خانم بزرگ جشن عروسی بود کهفردوس ابتدا قاطی کرد و بعد گفت اگر دیگر شرطی ندارید قبول می کنم، در سکانس آخر فردوس به میدان بار رفت و محمد را دید که با مشتری ها در حال صحبت است، بعد به دفتر پیش ستایش رفت که با نماینده بانک برای وام ۴۰ وانت صحبت می کرد برای پیاده کردن ایده محمد، به ستایش گفت من به مغازه حاج یوسف می روم کارت تمام شد برویم خانه، ستایش گفت خانم بزرگ را آورده ای؟ گفت بله خانه پیش انیس در حال اختلاط است. مستایش بعد از اتمام کارش پیش آقای فردوس رفت که در این هنگام شنید که او در حال صحبت راجع به صادرات میوه است . ستایش سوار ماشین فردوس شد و به حشمت فردوس گفت شما قول دادین به خانم بزرگ، که بازنشسته شوید، فردوس گفت قول ندادم و…. ستایش گفت به خانم بزرگ میگم و فردوس میگفت شما چیز نمی گویید و…‌ستایش گفت میگم….

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا