داستان کامل قسمت هشتم سریال ترکی معصومیت
در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک خلاصه داستان قسمت هشتم سریال ترکی معصومیت Masumiyet را می خوانید، برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. سریال ترکی معصومیت در ژانر درام، جنایی به کارگردانی عمور آتای و تهیه کنندگی فاروک تورگوت ساخته شده است. نویسندگی این سریال ترکیه ای بر عهده سیرما یانیک می باشد. بازیگران اصلی سریال معصومیت (Masumiyet) عبارتنداز؛ ایلیدا الیشان در نقش اِلا، سرکای توتونجو در نقش ایلکر، دنیز چاکیر در نقش بهار، دنیز ایشین در نقش ایرم، هولیا اوشار در نقش هاله، مهمت اسلانتوق در نقش هارون و …
دکتر در مورد وضعیت الا به بهار و تیمور می گوید: «میدونه که عاشق ایلکر بوده و نامزد اون رو هم به عنوان دشمنش میشناسه. اما وقتی از روند دادگاه و جزئیات حرف میزنیم ساکت میشه. هیچی از اون شب به یاد نداره… »
روز دادگاه بانو به عنوان شاهد به جایگاه می رود. مدتی قبل بهار از او خواسته بوده تا همدیگر را ببینند. بانو که فکر کرده او از رابطه ی خودش و تیمور خبردار شده خجالت زده مقابل بهار می نشیند که بهار می گوید: «بانو ازت میخوام کمکمون کنی… تو این که رئیست به دخترم نخ داده تو تقصیری نداشتی. » بانو دستان بهار را می گیرد و قول میدهد اما مقابل قاضی می گوید: «من اونقدر جسارت ندارم با زنی که به دخترش اعتماد داره بحث کنم! » بهار با ناراحتی بلند می شود و رو به بانو می گوید: «خجالت نمیکشی؟ تو اصلا انسانی؟! »
بهار را از جلسه بیرون می کنند. هارون جلو می رود و با ناراحتی به بهار می گوید: «من برای دخترتون متاسفم… » بهار می گوید: «دختر من نوبت خودش رو رد کرد. برای دختر خودتون ناراحت باشین… دعا کنین نفر بعدی دختر شما نباشه. »هارون مدتی قبل را به یاد می آورد وقتی که پیش ایلکر رفته بود تا در مورد دختر کارآموز که وارد زندگی شان شده صحبت کند. همان موقع بهار وارد اتاق ایلکر شده و با عصبانیت رو به او گفته بود: «دست از سر دخترم بردار! من خودم شما دوتارو با هم دیدم. نمیتونی انکارش کنی. » و گردنبند گران قیمتی را که ایلکر برای الا خریده بود را روی میز او می اندازد و می گوید: «اینم یادت رفته؟! »
در دادگاه گردنبند را نشان بانو میدهند.
بانو می گوید که خوب گردنبند را به خاطر دارد. او گردنبند را نشان طلافروشی داده و ثابت کرده بود که گردنبند تقلبی است و حتی فیش خریدی که الا خودش آن را خریده بود را هم به دادگاه نشان میدهد.وکیل ایلکر بلند شده و ویدیویی را که نشان میدهد الا خودش به طلافروشی رفته و گردنبند را خریده نشان قاضی و هیئت منصفه میدهد. همه با فهمیدن این قضیه جا می خورند و هرروز کسانی که الا را مقصر میدانند بیشتر میشود.الا به دکترش با گریه می گوید: «بعضی چیزا هست یادم میاد که من انجامشون دادم. اما نمیدونم چرا این کارو کردم. مثلا اون گردنبند رو خودم خریدم آره اما نمیدونم واسه چی… از این که حق با اونا باشه میترسم. نکنه من همه چیزو تو ذهن خودم ساخته باشم؟ »
امید با عصبانیت از الا دفاع می کند و به بوجاک می گوید که خودش ایلکر و الا را با هم دست در دست در ویلا دیده.
اما بوجاک با بغض می گوید: «الا صمیمی ترین دوست منه امید اما من تا حالا با هم ندیدمشون. یه بار ندیدم با هم تلفنی صحبت کنن. از این که فکر میکنم ممکنه حق با اونا باشه و الا همچین آدمی باشه، از خودم خجالت میکشم. »
هانده دختر عمه ی الا، تمام مدت با اکانت فیک به خاطر حسادتی که نسبت به الا دارد، به او توهین می کند. وقتی مادرش پیام های او را می بیند سرزنشش می کند و می گوید: «آدم با دختر دایی خودش این کارو نمیکنه. شما خواهر محسوب میشین. »هانده با عصبانیت می گوید: «ما خواهر نیستیم. من ازش متنفرم! از این که تمام بچگیم لباس های کهنه اونو تنم میپوشوندین متنفرم. »
الا وارد اتاقش می شود. هانده از قبل در دستشویی اتاق او پنهان می شود و وانمود می کند با تلفن صحبت می کند و با صدای بلند طوری که الا بشنود می گوید: «چی بهش بگیم؟ نمیتونیم بهش بگیم. از دنیا بی خبره. یه چیزایی سرهم کردیم! اگه کامنت هارو بخونه دیوونه میشه. »
هانده از دستشویی بیرون می آید که الا با بغض از او می خواهد گوشی اش را بدهد تا ببیند چه خبر است. هانده لبخند موذیانه ای میزند و گوشی را به دست او میدهد. الا با خواندن کامنت های منفی، با عصبانیت گلدان روی میز را زمین می اندازد و شیشه ی شکسته را برمیدارد و کنار رگ گردنش می گیرد. بهار از راه می رسد و مانع دخترش می شود. بهار همان روز به خانه ی مادر تیمو و خواهرهایش می رود و هانده را به خاطر این که کامنت ها را نشان الا داده سرزنش می کند. مادر هانده با عصبانیت مقابل او می ایستد و اجازه نمیدهد دخترش را مقصر نشان بدهد! حتی مادر و دختر انقدر تیمور را پر می کنند تا او بهار را به خاطر این موضوع دعوا کند!
داستان کامل قسمت نهم سریال ترکی معصومیت
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |