سریالسریال خارجی
خلاصه داستان قسمت ۴۶ سریال ترکی عشق از نو | سریال عشق از نو قسمت ۴۶
داستان کامل قسمت ۴۶ سریال ترکی عشق از نو به همراه خلاصه ای از جزئیات و ماجرای خواندنی سریال ترکی Aşk Yeniden در قسمت ۴۶ را اینجا بخوانید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیهای، در ژانر کمدی، عاشقانه است. بازیگران اصلی این سریال ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.
قسمت چهل و ششم سریال
مقدس با ایرم بیرون می رود و ماجرا را به او میگوید. ایرم میگوید که او دیگر از فاتح دست کشیده و نا امید شده است و نمیخواهد کاری کند. مقدس با این حال حاضر نیست این فرصت را از دست بدهد. شب در خانه، زینب با ناراحتی از همه گله میکند و میگوید که همه به او دروغ گفته اند و او به کسی اعتماد ندارد. فاتح سعی دارد او را آرام کند. زینب میگوید که تنها کسی که به او اعتماد دارد فاتح است و از او قول میگیرد که هرگز به او دروغ نگوید. فاتح متاثر می شود و به دروغی که به زینب گفته فکر میکند. با این حال به او قول میدهد. شوکت و فهمی به رستوران می روند. فهمی سعی دارد شوکت را دلداری بدهد و میگوید که همه چیز درست می شود. شوکت به زینب حق میدهد و میگوید که این اخلاقش به او رفته و خودش نیز از این بدتر برخورد میکرد. مریم در خانه پیش یادگار، پریشان است و میگوید که نمیتواند وقتی زینب حال خوشی ندارد بیخیال باشد. یادگار به او دلداری میدهد. وقتی زینب می خوابد، فاتح به حیاط می رود. سلین نیز پیش او می آید و فاتح از نگرانی و عذاب وجدانش بابت دروغ به زینب میگوید. او مطمئن است که اگر زینب حقیقت را بفهمد به همراه سلیم او را ترک میکند. سلین فاتح را دلداری داده و میگوید که زینب چنین آدمی نیست و شاید ابتدا عصبانی بشود اما آدم منطقی است و خودش شرایط فاتح را درک خواهد کرد.
صبح روز بعد سر میز صبحانه، مقدس به عمد موضوع را مطرح کرده و میگوید که فاتح از ماجرای مریم مطلع بوده است. زینب شوکه شده و از فاتح سوال میکند. فاتح به ناچار تایید میکند. زینب اجازه توضیح به او نمیدهد و به سمت اتاق سلیم می رود تا با او از خانه برود. فهمی و گلسوم به شدت از مقدس عصبانی می شوند و او را دعوا میکنند. مقدس با مظلوم نمایی سعی دارد خودش را تبرئه کند. فاتح دنبال زینب رفته و میخواهد او را از رفتن منصرف کند، اما زینب خیلی عصبانی است و فقط میخواهد از آن خانه برود. گلسوم پیش زینب آمده و از او میخواهد آرام بشود اما زینب به حرف آن نیز گوش نمیدهد. گلسوم از مصطفی میخواهد که زینب را به جایی که میخواهد برود برساند. بعد از رفتن زینب، فاتح با عصبانیت با مقدس دعوا میکند و میگوید که حالا که زینب رفته است او نیز در آن خانه نمیماند و مقدس پسرش را از دست میدهد. سپس سلین را بغل کرده و گریه میکند.
سلین با فادیک تماس میگیرد و ماجرا را میگوید و از او میخواهد پیش زینب برود تا تنها نباشد. فاتح با شوکت قرار گذاشته و پیش او می رود و با او دعوا میکند و میگوید که به خاطر نقشه و حرف آنها، زینب او را رها کرده و این تقصیر شوکت است. زینب به خانه شوکت می رود و به اتاق رفته و از یادگار و فادیک میخواهد که سراغش نروند. کمی بعد، فاتح به آنجا می آید و اصرار دارد با زینب حرف بزند. زینب به خاطر اصرارش در را باز میکند تا حرفهای فاتح را بشنود. فاتح میگوید که او مقصر نیست و زینب باید به او به عنوان کسی که دوستش دارد و عاشق اوست نگاه کند. زینب میگوید که او نمیتواند هیچوقت جای پدر سلیم باشد و سلیم را دوست ندارد و صرفا به خاطر اینکه پسر زینب است او را قبول دارد. فاتح ناراحت شده و چنین چیزی را رد میکند. زینب از او میخواهد برود . هنگام رفتن فاتح، سلیم او را بابا صدا می زند. فاتح ناراحت و احساساتی می شود، اما طبق خواسته زینب از خانه بیرون می رود. او یاد خاطرات زینب و سلیم می افتد و گریه میکند. زینب نیز سلیم را بغل کرده و به خاطرات فاتح فکر میکند
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |