نقد تمام فصلهای سریال «بازی تاج و تخت»
مجله اینترنتی کولاک، ترجمه: پرویز فغفوری آذر
پس از پخش آخرین فصل از سریال «بازی تاج و تخت» و فیلم «آخرین نگاه» (The Last Watch) که از پشت صحنه این سریال پخش شد، باید قبول کرد که «بازی تاج و تخت» دیگر متعلق به گذشته است و تبدیل به قسمتی از تاریخ تلویزیون شده.
برگردیم به فصل ۶؛ زمانی که جهان فهمید این سریال در فصل هشتم به اتمام میرسد. هیچکس قادر به پیشبینی این امر نبود که با اعلام این خبر دعوای طرفداران شخصیتهای این سریال هم کلید میخورد و طرفداران «بازی تاج و تخت» شروع به گمانهزنی درمورد کسی که پادشاه هفت اقلیم خواهد شد میکنند. یا حتی بدتر، آیا اصلا کسی زنده خواهد ماند که بتواند روی تخت آهنین بنشیند؟
یک درخواست آنلاین برای بازسازی فصل هفتم براساس خواستههای بینندگان این سریال که توسط میلیونها نفر از سراسر جهان امضا شده بود، موجب انفجار سایتهای خبری شد. چندقطبی شدن بینندگان سریال از همین جا کلید خورد. اما حتی اگر بسیاری از آنها احساس کرده باشند این سریال در دو فصل پایانی، راه خودش را گم کرده، آیا میتوان منکر این قضیه شد که «بازی تاج و تخت» برای سالها میلیونها نفر را درگیر خود کرده بود؟
با احترام به نقشآفرینی زیبای بازیگران، با ما در فهرست زیر همراه باشید تا رتبهبندی این سریال در فصلهای مختلف را مشاهده کنید.
تبه هشتم برای فصل ۸
بگذارید از آخر شروع کنیم. آخرین فصل این سریال شروع جالبی داشت. زمان اغلب قسمتها از قسمتهای عادی بیشتر بود؛ حدوداً یک ساعت به جای ۴۰ دقیقه معمول. باور اغلب علاقهمندان به این سریال این بود که تهیهکنندگان «بازی تاج و تخت» برای به پایان رساندن آن عجله دارند. انگار با این که شاهد صحنههای بسیار جذابی از نبرد بین طرفین بودیم، مسابقهای هم برای تعیین سرنوشت و حتی حذف «دنریس»، «نایت کینگ» و «سرسی لنیستر» در جریان بود.
«سرسی لنیستر» نقش خیلی کمی در فصل آخر سریال داشت. خیلی کم به بازی گرفته شد و خیلی زود هم کشته شد. او با تمام بیرحمیهایش، طرفداران بسیاری داشت.
«جیمی لنیستر» را چرا کشتید؟ در فارسی مثلی داریم که اشاره میکند «شیر، پیرش هم شیر است» «جیمی لنیستر» حتی با یک دست هم میتوانست حریف قدری برای تمامی شمشیرزنان سپاه مقابل باشد. کاری به روابط عجیب بین این خواهر و بردار نداریم. فقط کافی بود اسیرشان کنید و آنها را در یکی از سیاهچالها نگه دارید. درست است تهیهکنندگان این سریال علاقه عجیبی به کشتن قهرمانهایشان داشتند اما واقعا این دو نفر حیف بودند. بگذریم.
تبدیل شدن «دنریس» به یک ملکه دیوانه عجول که هیچچیز جلودارش نبود هم از آن اشتباهات فیلمنامهنویسی بود که تماشاگران را تا حد زیادی از او و تهیهکنندگان این سریال ناامید کرد. «سرسی» و اهالی شهر در محاصرهات قرار دارند. حالا یک اژدها را هم از دست دادهای و عصبانی هستی، قبول. وقتی میتوانی کل شهر را به اسارت بگیری و «سرسی» را هم با حقارت دستگیر کنی، دیوانه شدن و خاکستر کردن کل شهر یعنی چه؟ این کارها فقط از سازندگان این سریال و عجلهشان برای به پایان رساندن آن برمیآمد و بس.
ولی خودمانیم، «نایت کینگ» برخلاف تصور همگان چیز قابلی هم نبود. حداقل پس از آن گرد و خاکی که اوایل قسمت سوم دیدیم، تصور میکردیم یکی دو کشته سرشناس از طرف مقابل داشته باشیم اما حرکتی که «آریا استارک» کرد از از «وسلی اسنایپس» یا حتی «ژانکلود وندام» هم در روزهای اوجشان برنمیآمد. در حال خفه شدن توسط «نایت کینگ» باشی، یک خنجر در حد چاقوی میوهخوری دستت باشد و در یک حرکت صاعقهوار به آن یکی دستت منتقل کنی و تمام؟ بینندگان هم شعور دارند به خدا.
البته اگر منصفانه به قضیه نگاه کنیم، فصل هشتم عاری از لحظات خاص و جالب هم نبود. قبل از هر چیزی موسیقی متن دیوانهکننده رامین جوادی. مخصوصا در شروع قسمت سوم که بیننده را میخکوب میکرد. مثل شوالیه کردن «بریان« توسط «جیمی لنیستر«، حتی همان کشتن حماسهای «نایت کینگ» توسط :آریا». اما هیچیک نتوانستند توقع تماشاگران بیشمار این سریال را از فصل اختتامیه آن برآورده سازند.
در هر صورت، فصل هشتم آنی نبود که انتظار میرفت.
رتبه هفتم برای فصل ۷
فصل هفتم که فقط در هفت قسمت ارائه شد شروع غمانگیزی بود بر برخی قسمتهای فصل بعدیاش. این فصل باعث بالا رفتن توقع تماشاگران از فصل هشتم شد که البته به ناکامی آنها در فصل بعدی انجامید.
این خیلی قوی شروع شد. سقوط و فروپاشی «لیتل فینگر»، آخرین کلمات «لیدی اولنا»، خاکستر کردن لشکر «لنیستر» توسط اژدها و حقایقی که درمورد اصل و نسب «جان اسنو» افشا شد، جزو قسمتهای برجسته فصل هفتم به شمار میروند. البته برخلاف انتظاری که از تهیهکنندگان این سریال درمورد کشتن قهرمانانشان داشتیم، «برن استارک» نباید زنده میماند که متاسفانه ماند. راستی چرا «یارا گریجوی» کشته نشد؟ اینجاست که این سریال پهلو به پهلوی دیگر سریالهای تلویزیونی میزند.
رتبه ششم برای فصل ۵
گرچه حضور «جان اسنو» در فصل پنجم برای لحظاتی افسانهای بود و حتی باعث شد تصور کنیم این فصل بهترین فصل این سریال است اما گاهی وقتها خرابکاری کردند و کاری کردند «سانسا» باز هم به جای اینکه سرنوشتش را خودش تعیین کند، نقش یک قربانی را بازی کند. این بار «سانسا» قربانی «رمزی بولتون» شد. کشته نشد اما مظلوم واقع شدن در این سریال کمتر از کشته شدن نیست. در این فصل خانواده «گریجوی» رستگار شد. این فصل سرشار از صحنههای عالی و در عین حال وحشتناک بود از جمله فداکاری بزرگ «استانیس» برای دخترش و انتقامی که «آریا» از «سر مرین» گرفت. ضمن این که «تایرون» هم بالاخره کاری کرد که افتخار ملاقات با مادر اژدهایان نصیبش شود.
رتبه پنجم برای فصل ۶
فصل اول «بازی تاج و تخت» به همان سرعت کتابی که فیلمنامه از روی آن نوشته شده بود پیش نرفت و جواب بعضی سوالها را زودتر از زمان مقرر داد. «جان اسنو» درست زمانی از مرگ برگشت که «سانسا» برای حکمرانی بر «وینترفال» نیاز به کمک داشت، «برن» از تواناییاش برای سفر در زمان استفاده کرد تا اصالت «جان»، خودش و «هودور» را کشف کند. «دنریس» هم توانست کاری کند که دوتراکیها و دورنها را زیر پرچم خودش جمع کند. کلا فصل خوبی بود و پایان خوبی هم داشت.
رتبه چهارم برای فصل یک
نیازی به گفتن ندارد که فصل اول «بازی تاج و تخت» یک فصل بسیار خوب برای یک سریال تلویزیونی بود و همه ما را گرفتار خودش کرد. ابتدا همه را متقاعد کرد که «ند استارک» (شان بین) قهرمان اصلی سریال است و سپس او را کشت. البته او قهرمان داستان بود اما قانون این سریال چنین بود: «هیچ چیز نباید طبق قواعد دیگر سریالها پیش برود.» درواقع اگر سازندگان این سریال میدانستند قرار است «ند استارک» این همه طرفدار داشته ب اشد، بعید بود او را حداقل در این فصل به کشتن بدهند و یک مشت دروغگوی حیلهگر را زنده نگه دارند. دیوانگی هم حدی دارد. البته این هم یک شروع عالی بود برای سریالی برگرفته از یک کتاب: حضور «وایت واکر» و تولد بچه اژدهایان «دنریس». این همان چیزی است که تماشاگران یک سریال حماسی انتظار دارند.
رتبه سوم برای فصل ۲
فصل دوم به سرعت شروع شد و به خوبی راه نفوذ خود را در میان تماشاگران پیدا کرد. زمانی که شاهد ورود گروه «استانیس» در قسمت افسانهای «بلک واتر» بودیم، «تایرون لنیستر» به خوبی به عنوان دست راست شاه پر و بال گرفت. در این فصل شاهد ضعیفترین بازی «دنریس» بودیم، اما ولگردیهای «جان اسنو» پشت دیوار، شروع شعبدهبازیهای «آریا استارک» با «توین» در هارنهال و دستگیری «تئون گریجوی» در وینترفال یک فصل خیرهکننده را رقم زد.
رتبه دوم برای فصل ۳
مراسم عروسی در این فصل، عالی بود؛ یک لحظه بزرگ تاریخی در تلویزیون. لحظهای بود که تهیهکنندگان را مجاب کرد بیش از هر کار دیگری به ساخت فصلهای بعدی و ادامه این سریال فکر کنند و کار بسیار درستی هم انجام دادند. این هم به لطف اشتباهی بود که در فصل اول مرتکب شده بودند. اولین قهرمان کلاسیک این سریال را به راحتی به کشتن دادند، بنابراین پسرش باید جور او را میکشید. صحیح؟ البته که اشتباه میکنید! آدمبدها همیشه برنده میشوند. در این فصل بیشتر از همیشه.
به لطف فصل سوم شاهد کنار هم قرار گرفتن «جیمی لنیستر» و «بریان» بودیم. «جیمی» تا اینجا یکی از منفورترینهای این سریال بود که در ادامه تبدیل به یکی از محبوبترین شخصیتهای طرفداران «بازی تاج و تخت» شد. «دنریس» هم از اژدهایان خود برای تنبیه بردهداران در آن سوی دریاها استفاده کرد و ارتشی برای آنها باقی نگذاشت. نکته کسلکننده این فصل هم شکنجه تحقیرکننده «تئون» توسط «رمزی» بود که… بگذریم.
رتبه اول برای فصل ۴
بازی دو نفر در این فصل عالی بود. این که «آریا» و «تایرون» وستروس را در فصل چهارم ترک کردند، محشر بود. این که قبلا به قدر کافی روی مخ یکدیگر بودند هم در این قضیه کم دخیل نبود. سریال کاری کرد که این سگ شکاری که قبلا منفور تماشاگران بود، قبل از این که تقریبا بمیرد، تبدیل به یکی از محبوبترینهای تماشاگران شود.
برای مدتی طولانی شاهزاده «اوبرین مارتل» یکی از شخصیتهای محبوب تماشاگران این سریال بود که مرگ ناگهانیاش باعث شوکه شدن تمام بینندگان این سریال شد. صحنه جنگ آنها در کوهستان عالی بود. جنگی که البته یک هفته بعد توسط «هاوند» و «بریان» به گند کشیده شد. در کنار اینها «لیتل فینگر» آزاد شد تا مغز متفکر یکی از حیاتیترین و وحشتناکترین اعمال این سریال شود. البته خبر خوب اینکه «سانسا» در نهایت از پادشاهی فرار کرد.
منبع: ign
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |