چکیده داستان قسمت ۱۱۶ سریال ترکی روزگارانی در چکوروا + عکس
خلاصه داستان قسمت ۱۱۶ سریال ترکی روزگارانی در چکوروا همچنین سریال روزگارانی در چکوروا قسمت ۱۱۶ به همراه جزئیات ماجرای این قسمت از سریال ترکی روزگارانی در چکوروا در همین مطلب. ژانر این سریال درام رمانتیک است و به کارگردانی Murat Saracoglu و Faruk Teber ساخته شده است. این سریال با نام های Tierra amarga, Once Upon a Time in Cukurova در ترکیه شناخته می شود. سریال زندگی در چکوروا محصول سال ۲۰۱۸ می باشد.
زلیخا در اتاق دراز کشیده و لباس عدنان را نوازش میکند. کمی بعد، سحر به اتاق او می رود و بابت جدا کردن عدنان از او با زلیخا همدردی میکند و کار آنها را اشتباه می داند. سپس به زلیخا میگوید که او جای بیمارستان زلیخا را به دمیر گفته بود تا دمیر دنبال او بیاید زیرا بابت کار هولیا ناراحت شده و بستری بودن او را درست و اخلاقی نمیدانست. مژگان به صباح الدین میگوید که نگران ایلماز است زیرا همیشه اسلحه باید همراه او باشد و او نزدیک بود بخاطر شلیک دمیر بمیرد. صباح الدین میگوید که چکوراوا اینگونه است و او نیز بعد مدتی عادت خواهد کرد و سپس میگوید که ایلماز او را دوست دارد و او باید به فکر رابطه خودشان باشد. جنگاور سر زمین خود می رود و حقوق کارگران را می دهد. سپس از همه آنها به خاطر صبوری برای نداشتن پول تشکر میکند. وکیل دمیر پیش او به شرکت می رود و میگوید که متوجه شده است که چه کسی ماجرای تیراندازی در خانه تکین را گزارش داده است. سپس برگه ای به او میدهد. دمیر با دیدن برگه عصبی می شود.
هولیا پیش راجیع، راننده خود می رود و به او میسپارد که طبق قرارشان به دمیر بگوید که کجا بوده اند. راجیع میگوید که غفور از او در مورد این قضیه سوال کرده بود اما او جوابش را نداده. هولیا بین دیوار خانه خودشان و شرمین یک در درست میکند تا غفور و ثانیه بتوانند راحت رفت و آمد کنند، اما میگوید که جز آنها کسی نباید از آن در رد بشود. دمیر با عصبانیت به خانه می آید و به سمت خانه شرمین می رود. هولیا دلیل عصبانیت او را نمیداند. دمیر به روی شرمین می آورد که متوجه شده است که او به کلانتری گزارش داده است و با. او دعوا میکند. شرمین میگوید که کار درستی کرده و حق داشته است. سپس داخل می رود. هولیا از شنیدن این خبر عصبی شده و با دمیر به خانه می رود و پشت سر شرمین صحبت میکند و باید کارهایش گلایه میکند. حامینه که آنجا نشسته، در مورد رابطه هولیا و تکین صحبت میکند و میگوید که هولیا او را دوست دارد. هولیا به دمیر میگوید که او باز به هم ریخته و هذیان میگوید. دمیر میگوید که او این حرف را بارها تکرار کرده و آدم مشکوک می شود.
هولیا از این حرف دمیر دلخور می شود و دمیر او او معذرت خواهی میکند. دمیر به اتاق می رود و زلیخا بابت ماجرای بیرون رفتنش به او بحث میکند و گریه میکند. دمیر او را دلداری میدهد و میگوید که نمیتواند کاری جز این بکند. زلیخا میگوید که پسرش را میخواهد، اما دمیر میگوید فعلا نمیتواند او را بیاورد. شب هنگام شام خوردن، زلیخا به دمیر میگوید که سینما فیلم خوبی آورده و از او میخواهد به سینما بروند. دمیر نیز قبول کرده و آنها بعد از شام سوار ماشین شده و به سمت سینما می روند. در راه، زلیخا یاد حرف های سحر می افتد و از دمیر در مورد اینکه چگونه بیمارستان را پیدا کرده سوال میکند. دمیر نیز توضیح میدهد که سحر به او خبر داده بود. ایلماز و مژگان نیز به سینما رفته و ردیف اول نشتسه اند. مژگان از بازیگر فیلم خوشش می آید و با ایلماز در مورد او صحبت میکند.
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |