چکیده داستان قسمت ۱۲۴ سریال ترکی روزگارانی در چکوروا + عکس
خلاصه داستان قسمت ۱۲۴ سریال ترکی روزگارانی در چکوروا همچنین سریال روزگارانی در چکوروا قسمت ۱۲۴ به همراه جزئیات ماجرای این قسمت از سریال ترکی روزگارانی در چکوروا در همین مطلب. ژانر این سریال درام رمانتیک است و به کارگردانی Murat Saracoglu و Faruk Teber ساخته شده است. این سریال با نام های Tierra amarga, Once Upon a Time in Cukurova در ترکیه شناخته می شود. سریال زندگی در چکوروا محصول سال ۲۰۱۸ می باشد.
وقتی دمیر از خواب می شود، با دیدن سحر در کنار خودش شوکه می شود. همان لحظه ارجمند به خیال اینکه دمیر در اتاق تنهاست، وارد اتاق شده و او نیز غافلگیر می شود. دمیر عصبی شده و سحر را بیدار میکند و با عصبانیت از او میخواهد که برود. سحر با دیدن خودش در آن وضعیت تظاهر به جا خوردن میکند و شروع به جیغ و داد و گریه میکند و وقتی بیرون می آید، از عبدی میخواهد که او را به ویلا برساند. او در تمام مسیر گریه میکند و چیزی به عبدی نمیگوید. ارجمند با لبخند به دمیر نگاه میکند اما دمیر با کلافگی میگوید که او هیچ کار نکرده است. هولیا و حامینه و زلیخا در حیاط مشغول خوردن صبحانه هستند که ماشین عبدی می رسد و سحر با گریه به اتاقش می رود. هولیا کنجکاو و متعجب می شود. فادیک به اتاق می رود و از سحر میپرسد که چه شده اما سحر چیزی نمیگوید. هولیا نیز به اتاق می رود ولی سحر چیزی نمیگوید. او با شدت گریه میکند. ارجمند و دمیر به سمت ویلا حرکت میکنند. دمیر هنگام حرکت حواسش نیست و با کوبیدن ماشین به دیوار باعث می شود که آینه بغل ماشین بشکند. هنگامی که ارجمند و دمیر به خانه می رسند مستقیم به اتاق کار دمیر می روند. هولیا متوجه شکسته شدن اینه ماشین می شود.
او نیز به اتاق می رود و سوال میکند که چه اتفاقی افتاده است. دمیر نمیخواهد چیزی بگوید اما ارجمند تعریف میکند که شب گذشته دمیر مست بوده و او نیز به کاباره رفته و صبح دمیر و سحر را در تخت دیده است. دمیر از ارجمند عصبانی می شود و به اصرار میگوید که او هیچ کار نکرده است و امکان ندارد به زلیخا خیانت کند و همیشه مراقب بوده تا سوژه ای دست مردم ندهد. او از اینکه هولیا نیز به او شک کرده عصبانی می شود. زلیخا مشکوک شده و به سمت اتاق کار می اید. هولیا بیرون آمده و به دروغ به زلیخا میگوید که سحر بی اجازه سویچ ماشین دمیر را برداشته و سوار شده است و ماشین را به درخت زده و آینه شکسته است. دمیر نیز او را دعوا کرده و به او سیلی زده است و برای همین او گریه میکند. زلیخا از اینکه دمیر بخاطر این قضیه چنین عکسالعملی نشان داده متعجب می شود. او میخواهد به سحر سر بزند اما هولیا نمیگذارد. هولیا خودش پیش سحر می رود.
سحر با گریه برای او ماجرا را تعریف میکند و میگوید که شب دمیر به او تجاوز کرده است . او به شدت گریه میکند. هولیا کلافه شده و از او میخواهد به این ماجرا فکر نکند و با کسی نیز صحبت نکند و نگران چیزی هم نباشد. هنگامی که هولیا بیرون می رود سحر لبخندی از آسودگی می زند. هولیا به حیاط برمیگردد و دوباره از کار سحر گله میکند تا زلیخا به چیزی شک نکند. سپس میگوید که سحر از زلیخا رانندگی یاد گرفته و کارهای او را تقلید کرده است. زلیخا متعجب شده و با حرص میگوید که آنها خودشان سحر را برای او بادیگارد گذاشته اند و حالا چرا هولیا او را مقصر میداند. هولیا میگوید که او را مقصر نمیداند و در مورد خیره سری سحر میگوید. او از اینکه حواس زلیخا را پرت کرده و دیگر به چیزی شک نکرده است خیالش راحت می شود. اما با این حال نگران ارجمند است که حرفی نزند.
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |