خلاصه داستان قسمت ۲۰۶ سریال ترکی سیب ممنوعه | داستان سیب ممنوعه قسمت ۲۰۶

شب توی خونه امیر، ییلدیز و امیر مشغول شام خوردن هستند. ییلدیز که از هالیت حرص داره، کمی از او بدگویی میکنه و سپس با حرص میگه که فردا قراره با خبرنگار صحبت کنه و همه چیز را به اون بگه تا خبر پخش بشه.‌ اون میگه که اجازه نمیده که هالیت و لیلی از این قضیه به راحتی بگذرند. هالیت به خونه میره و وقتی زهرا و لیلا از اون خبر میگیرند، اون میگه که برگه های طلاق را امضا کرده و رسما از ییلدیز جدا میشه. لیلا که هالیت را مقصر میدونه، با او بحث میکنه. هالیت عصبی میشه و میخواد شام بخوره، اما وقتی میفهمدهکه دخترها برای اون صبر نکرده و خودشون شام خوردند، بیشتر عصبی شده و منصرف میشه.

اریم در خانه کایاست و برای ییعیت ابراز دلتنگی میکنه. کایا با وجود اینکه با هالیت مشکل داره، از اریم میخواهد که با هالیت تماس بگیره و با پدرش خوب باشه. هالیت از تنهایی و ناراحتی به اتاق اریم رفته. اریم کمی بعد با اون تماس میگیره و از او خبر میگیره. هالیت که خیلی دلش برای اریم تنگ شده از اون میخواهد که در اولین فرصت به خونه برگرده. صبح، شاهیکا با لیلی تماس میگیره و به اون خبر میده که ییلدیز و هالیت در حال جدایی هستند و به‌زودی طلاق میگیرند. او از لیلی میخواهد که به زهرا نزدیک بشه تا از طریق اون بتونه به خانواده هالیت نیز نزدیک و با آنها صمیمی باشه. اون میگه که زهرا از همه ساده تره و سریع حرفهای اون را قبول میکنه.

خبرنگار، به خانه امیر پیش ییلدیز میاد. ییلدیز سیر تا پیاز ماجرا را با آب و تاب برای خبرنگار تعریف میکنه و از لیلی و هالیت بدگویی میکنه. لیلی با زهرا تماس میگیره و با مظلوم نمایی اصرار داره تا او را ببینه و همه چیز را به او توضیح بده. زهرا ابتدا با او سرد برخورد میکنه، اما سپس قبول میکنه که اون را ببینه. وقتی لیلا می فهمه که لیلی قصد اومدن به خونه اونها را داره ، از دست زهرا بخاطر دعوت لیلی عصبی میشه و به اتاقش میره تا با لیلی رو در رو نشه. لیلی به خونه اومده و با چهره ای غمگین و با تظاهر میگه که او کار اشتباهی نکرده و سو تفاهم شده.

او سپس میگه که دست خودش نبوده و عاشق هالیت شده. او تا حدودی با حرفهایش، زهرا را خام میکنه. لیلا که طاقت بی خبری و دلتنگی ییعیت را نداره، با شاهیکا تماس میگیره تا از او خبر بگیره. شاهیکا میگه که ییعیت دو هفته دیگه به ترکیه میاد و در صورت تمایل تاریخ دقیق را از او میپرسه و به لیلا میگه. لیلا از این کار استقبال میکنه. دو هفته بعد، در دادگاه ، به حکم قاضی و با حضور وکیلان هر دو طرف، ییلدیز و هالیت از یکدیگر رسماً طلاق میگیرند. بعد از طلاق، ییلدیز به خانه جدیدش که هالیت برای هالیت جان خریده بود میره و مشغول چیدمان وسایل میشه. لیلا حاضر شده تا به فرودگاه برای استقبال از ییعیت بره.

او از آمدن ییعیت خوشحاله. لیلی با هالیت که در حال برگشت از دادگاه است تماس میگیره و میخواهد که او را ببینه. هالیت با وجود اینکه حوصله نداره اما قبول میکنه. در فرودگاه، لیلا ییعیت را به همراه دختری سیاهپوست خارجی که مشخص است دوست دختر اوست، میبینه. او به شدت ناراحت میشه و جلو نمیره. در خانه ییلدیز، نادر به اونجا میاد. او بابت خانه جدید به او تبریک گفته و به او پیشنهاد میده که حالا می‌تواند در صورت تمایل در شبکه تلویزیونی کار کنه. او سپس پیشنهاد غیر منتظره دیگری نیز به ییلدیز میده و به اون میگه که قصد ازدواج با او را داره. ییلدیز از شنیدن این حرف شوکه میشه. در خانه لیلی نیز ، هالیت به اون میگه که میخواهد مدتی تنها باشه و روزهای سختی را گذارنده. لیلی به او میگوید که هالیت نمی‌تواند او را ترک کنه، زیرا او حامله است