سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت ۳۰ سریال ترکی آقای اشتباه | سریال آقای اشتباه قسمت ۳۰

داستان کامل قسمت ۳۰ سریال ترکی آقای اشتباه به همراه خلاصه ای از جزئیات و ماجرای خواندنی سریال ترکی bay yanlis در قسمت ۳۰ را اینجا بخوانید.سریال ترکی آقای اشتباه یک سریال تلویزیونی موفق و پربیننده‌ی کمدی –  عاشقانه محصول سال ۲۰۲۰  کشور ترکیه است.این سریال ترکی در یک فصل و ۱۳ قسمت در استانبول تولید شده است که تاکنون پخش آن از نیمه راه گذشته است. جان یامان و اوزگه گورل بازیگران اصلی این سریال هستند. 

قسمت ۳۰ سریال ترکی آقای اشتباه

 

ازگی با خوشحالی به نوین و اونال می گوید که دیگر بیخیال عشق و عاشقی شده و می خواهد تمرکزش را روی کارش بگذارد و اتفاقا امروز هم برای یک مصاحبه کاری به استانبول خواهد رفت. نوین از این که ازگی دوباره مثل سابق شده خوشحال می شود. لونت و جانسو همراه زینب به استخر می روند. در نبود لونت، زینب به دروغ وانمود می کند که دارد غرق می شود. جانسو با اینکه شنا را خوب بلد نیست به خاطر او خودش را به آب می زند تا زینب را نجات بدهد که زینب می خندد و می گوید که شوخی کرده. لونت از این فداکاری جانسو به وجد می آید و خوشحال می شود. وقتی لونت داخل استخر است، زینب به جانسو می گوید: «امیدوارم به خاطر شرط هایی که گذاشتم ناراحت نشی. » جانسو جا می خورد و می پرسد چه شرط هایی؟ زینب می گوید: «رابطه تونو به شرطی قبول کردم که نه ازدواج کردن وسط باشه و نه بچه دار شدن! بابام مگه بهت نگفت؟ » جانسو حرصش می گیرد و به محض این که با لونت تنها شد این موضوع را پیش می کشد. لونت دستپاچه می شود و می گوید: «اون بچه ست. ولی بالاخره با همه چیز کنار میاد. معلومه که اولش مخالفت میکنه. » جانسو هم قبول می کند. ازگی به شرکت تولگا می رود و مشغول مصاحبه با یکی از کارمندان او می شود. از طرفی هم اوزگور برای کار ناتمامش به شرکت تولگا می رود و وقتی متوجه می شود که او انجا نیست زنگ می زند و از او می خواهد تا زودتر کار مجوزش را حل بکند.
 

تولگا هم که قصد ندارد همچین کاری بکند، به دروغ قبول می کند و بعد در نبود اوزگور به لاگابیا می رود و حسابی از فضای آنجا تعریف می کند. همان موقع هم حیدر برای دیدن گیزم و اوزگور به رستوران آمده و با دیدن تولگا حرف های او را ضبط می کند و برای فیتنات و سویم می فرستد. تولگا با دیدن اوزان می گوید: «دارم مکان جدیدم رو چک میکنم. اوزگور اینجارو ضامن کرده برای پرداخت مکان جدیدش. اما مجوز صادر نشده. وقتی نتونه بدهی رو بده بانک اینجارو به حراج میذاره و به قیمت ناچیزی میفروشه. پیشنهادم اینه قبل از بانک اینجارو من ازتون بخرم. » اوزان حرف های او را جدی نمی گیرد و بعد از رفتن تولگا هم از بقیه می خواهد تا در این باره چیزی به اوزگور نگویند. ازگی به جانسو زنگ می زند تا وسایلش را برود و از خانه ی او بردارد. جانسو با استرس به دنیز زنگ می زند تا او هم به انجا بیاید و از ازگی معذرت خواهی بکنند. ازگی وقتی وارد خانه می شود برایشان قیافه می گیرد اما طولی نمی کشد و خنده اش می گیرد و می گوید: «دلم خیلی براتون تنگ شده بود. » و دخترها را در آغوش می گیرد. انها از قبل با اوزان برنامه ریخته اند، تا ازگی و اوزگور را به بام شهر ببرند و هردو را سورپرایز بکنند. تولگا همراه سردار و یشیم نشسته اند و در مورد نقشه ای که برای اوزگور دارند صحبت می کنند. دنیز و جانسو ازگی را به بهانه خوردن شام در مکان جدیدی به بام شهر می برند و ازگی از تزئینات آنجا به وجد می آید و از انها تشکر می کند. جانسو می گوید: «کسی که باید ازش تشکر کنی ما نیستیم. » ازگی پشت سرش را که نگاه می کند با اوزگور روبرو می شود و با لبخند به او خیره می شود و بعد می گوید: «اما من همون شب اومدم اینجا و چیزی ندیدم… پس این یادداشت رو هم تو نوشته بودی؟ » اوزگور بدون این که به یادداشت نگاه کند، از حفظ متن را می خواند و ازگی با هیجان او را در آغوش می گیرد…

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا