سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت ۹ سریال ترکی دختر سفیر

در این مطلب از سایت کولاک خلاصه داستان قسمت ۹ سریال ترکی دختر سفیر را مطالعه می فرمایید. شما عزیزان که به دنبال خلاصه داستان سریال های ترکی هستید حتما این سریال را دیده اید. اگر می خواهید با داستان این سریال بیشتر آشنا شوید با ما همراه باشید.

خلاصه داستان قسمت ۹ سریال ترکی دختر سفیر

زهرا با عجله به سنجر زنگ می زند و از او می خواهد فورا به خانه برگردد چون ملک حالش خوب نیست. سنجر وقتی به خانه می رسد و دخترش را با آن وضع می بیند او را بغل کرده و به طبقه بالا می برد و از زجر می خواهد مراقب أو باشد. سپس پیش مادرش برگشته و می پرست: با دخترم چیکار کردید که به این روز افتاده؟ » به خواست خالصه میکشه جلو می آید و بدون این که درمورد لباس عروسی چیزی بگوید با تظاهر به ناراحتی می گوید: «همش تقصیر منه. اون از من خوشش نمیاد و با دیدن من حالش بد شد. » بمتجر سوار ماشینش می شود و سراغ موکه خواهر پدر که روانشناس است می رود و از او علت بیماری ملک را می پرسد.

موکه می گوید: «من نمیدونم باید با مادرش صحبت کنی، ختم اون چیزی میدوئه، به دستور دوباره با گېدیز تماس می گیرد و به او می گوید: «میدونم پیش پاره ای، گېدیز می گوید که در کلبه جنگلی هستند. سنجر که از دست گیدیز دلخور است به طرف کلبه حرکت می کند تاره از گیدیز می خواهد که کمک کند تا دخترش را از آن خانه فراری دهد ولی گیدیز می گوید: من در نزدیک ترین دوست منه. من به اون خیانت نمیکنم. ولی اینو هم میدونم که اون آدم مهربونه، دلش ته د تورو از دختر جدا کنه.

و بعد هم از ناره می بردند که آیا هنوز منده جر را دوددامه دارد؟ ناره در جواد په می گوید: «برای من وط دخترم بوده و به چیز دیگه ای فکر نمیکنم. » از آن طرف گوون چسبی پدر قاره پاسپورتش را از گاو عندو کش درمی ورد و به عرق فرودگاه می رود تا به سمت ترکید پرواز کند سنجر خودش را به کلبه می رساند و دسته تاره را می گیرد و از او می خواهد سوار ماشین شود ت پیش ملک بروند. نارن که از رفتار او نگران شده است حال ملک را می پرسد و مسنجر جواب می دهد، بدنش قفل کرده.

میلرره : حرف نمیزنه، ۴ باره می گوید: «وقتی شوکه می شود اینطوری میشه و شمراہ سنجر می رود. سنجر موقع رفتن و به گینیز با خشم می گوید: «خوب نیست که با تاره تنها هستی، گیدی می گوید: ناره چه نسبتی با تو داره؟ » و اضافه می کند: «یا اون خوبیه رفتار کن » سنجر نگاهی به او می اندازد و می گوید: «اگه خوب، رفتار تکنم چیکار میکنی؟! دوستیمونو خراب نکن با این کارات! و بعد هم به طرف عمارت حرکت میکند.

آنها به عمارت می رسند، ناره به او می گوید: «دخترم باید پیش من بمونه. اونا فقط باید به صدای من عکس العمل نشون میده و به من احتیاج داره،  سنجر همانطور که با عجله به سمت خانه می شود می گوید: «وقتی ولش میکردی فکر این چیزها نبودی. * منگشه که منتظر نتوانسته در را به روی ناره باز می کند و با گردن افراشته می گوید: «به خونه من خوش اومدی! » سنجر بدون توجه به او اناره را پیش ملکه می برد. تاره همه را از اتاق بیرون می کند و شروع به نوازش دخترش می کند و در گوش زمزمه می کند که خبرهای خوشی برایش دارد.

بعد از لحظاتی ملک به خودش می آید و با ناباوری مادرش را بغل می کند. ناره می گوید: « آئین زنده اس و من دیگه زندان نمیرم. باید از اینجا بریم. » بنجر با دیدن دخترش که سرحال، است خوشحال شده و در ضمن به ناره می گوید که نمی تواند ملکه را از او جدا کند، دست تاره را می کشد و به اتاق خواب منکشه می برد و از او می پرسد که چرا او را عذاب می دهد و راحتش نمی گذارد؟ ناره که از بودن در اتاق خوابه منکه معذب شده در تلاش برای بیرون آمدن از آنجا می گوید: «درد من فقط دخترمه»..

من فقط اونو میخوام. » خالصه جلوی او می ایستد و می گوید: «اگر تو ام رو از ما بخوای بگیری منم به اون میگم که می خواستی خودکشی کنی!  ناره که دوست ندارد ملک چیزی از این جریان بفهمد به او می گوید: «شما برنده شدید! ولی اجازه بدین با ملک صحبت کنم و اون رو آروم کنم. »

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی دختر سفیر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا