سریالسریال‌ایرانی

خلاصه داستان قسمت ۸ سریال پرگار از شبکه ۱ + عکس

در این مطلب از مجله اینترنتی کولاک خلاصه داستان قسمت ۸ سریال پرگار را که جایگزین سریال رمضانی زیرخاکی است، می خوانید. این سریال در ۲۹ قسمت ۴۵ دقیقه ای از قاب تلویزیون نمایش داده خواهد  شد. این مجموعه با ملودرام اجتماعی برای مخاطبان و علاقه مندان به سریال های تلویزیونی تهیه شده است. در لیست بازیگران سریال پرگار نام هنرمندانی همچون مرجانه گلچین، الهام طهموری، مریم سرمدی، سهیلا جوادی، مریم سردشتی، بهرنگ علوی، فریبا کوثری، بابک کریمی، تیما پور رحمانی، حسین روزمه، رضا امامی، فاطمه مرتاضی، علی عمرانی، زهره نعیمی، فریبا جدی کار، نجوا صاحب الزمانی، امیررضا دلیری و کتایون علیزاده دیده می شود.

قسمت ۸ سریال پرگار
قسمت ۸ سریال پرگار

خلاصه داستان سریال پرگار

قصه این سریال درباره مشکلات نوجوانان است که به طور غیر مستقیم پیرامون موضوعاتی همچون مواد مخدر در مدارس، نقش خانواده در تعلیم و تربیت فرزندان و عشق بازیگری بین جوانان و نوجوانان به خصوص دختران روایت می‌شود. همچنین در خلاصه داستان آمده است که آسیب های استفاده از فناوری روی دانش آموزان خصوصا دختران محصل چه میزان است و نحوه برخورد پدر و مادرها با فرزندان نوجوان شان را آموزش می‌دهد. داستان سریال پرگار زندگی خانواده‌ای را به تصویر می‌کشد که برای ادامه تحصیل دختر بزرگترشان در مقطع دکترا راهی تهران می‌شوند، اما خواسته یا ناخواسته درگیر موضوعاتی می‌شوند که دستمایه سکانس های مختلف سریال است.

قسمت ۸ سریال پرگار

فراز، محبوبه را به مدرسه محل کار خانم بنیان میرسونه و در طول مسیر ازش میخواد که ماجرارو تعریف کنه و ازش دلیل رفتن پیش همسر سابقش را میپرسد که میگوید فقط برای دیدن بچه ام رفتم که فهمیدم مرده. محبوبه برای آرام شدن و حرف زدن پیش خانم بنیان در مدرسه میرود و بهش میگوید که حمید پارسا گفته هستی دخترش مرده است (در صورتیکه که نمرده و هستی همان زهره دختر دبیرستانی آقای تجلی است)خانم بنیان از این گفته محبوبه تعجب میکند و خودش هم دیگه چیزی از زنده بودنش بهش نمیگوید که هم حالش بدتر نشود هم مادر و دختر همدیگرو نبینن.

باهم به خانه میروند و آنجا فرزانه عکس هایشان را به مهتاب نشان می دهد و بهش میگوید که اصلا خواهرت زهره شبیه تو نیست و آن عکس را به مادرش و محبوبه نشان میدهد تا نظر آنها را هم بپرسد وقتی محبویه میبیند اول میگوید بانمکه ولی بعد متوجه می شود که شبیه دوران مدرسگی اش است. فراز و مادرش در حیاط خانه با هم حرف میزنند و مادرش در تکاپو است تا دوباره منعم و فرشته با هم برگردند. فرزانه که کیف پولش را جلوی در خانه خانم بنیان گم کرده بود فراز برداشت و رفت دانشگاهش تا کیف پولش را به او بده از فرزانه خواهش میکند تا برسونتش ولی فرزانه قبول نمیکند.

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا