سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت اول سریال کره ای ذهن زیبا

در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک داستان کامل قسمت اول سریال کره ای ذهن زیبا را می خوانید: این سریال با الهام از رمان گوتیک فرانکشتاین اثر مری شلی، داستان یک جراح مغز و اعصاب بسیار مشهور اما بی‌احساس و درگیرشدن او با مرگ‌های مرموز در بیمارستانی را بازگو می‌کند که در آن جا کار می‌کند.

همه در هواپیما نشسته اند. مهماندار مشغول رسیدگی به مسافران است که یکی از افراد موجود در هواپیما حالش بد می شود و همه به دنبال کمک می گردند.
یکی از مهمانداران به سراغی یکی از مسافران که پزشک است، می رود اما او می گوید اینجا مطبش نیست و هیچ کمکی نمی کند.
دو نفر از ماموران راهنمایی رانندگی در خیابان ها ویراژ می کشند تا بتوانند یکی از موتور سوارانی که کلاه ایمنی ندارد را دستگیر کنند تا جون بقیه شهروند ها به خطر نیوفتد.
موتور سوار خاطی در یک ساختمان می دود و جی سونگ نیز به دنبال او می دود تا جریمه اش کند.
مرد موتور سوار با برداشتن یک میله به سمت جایی می رود.
جمعی از پزشکان نشستی برگذار کرده اند و بعد از سخنرانی با یکدیگر آشنا می شوند و از یک دکتر درخواست کمک می کند اما دکتر لب پیشنهادشان را رد می کند و برای مراقبت از بیمارانش می رود.
پسری که میله دستش بود به اتاق نشست می رود و با یکی از آن ها دعوا می کند و او را یک تبهکار می خواند که حراست بیمارستان دستگیرش می کنند و می روند.
جی سونگ که حالا دیگر دستش به او نمی رسد با ناراحتی از بیمارستان خارج می شود و می رود.
رییس بیمارستان هیچ توضیحی برای بقیه ندارد که یکی از افراد آن جا او را به همراه دکتر لی برای نشست مطبوعاتی می فرستد…
پسری به آن جا می رود و می گوید باید تمامی برنامه لغو شود که بی اعتنا از کنارش می گذرند، اما با شنیدن صدای بمب ساعتی همه می ایستند و به حرف های او‌ گوش می دهند.
او برای سوار آسانسور شدن هشدار می دهد اما دو نفر از روسا سوار می شوند که یکی از آن ها دستش را لای در می گذارد با باز شدن در بر روی زمین می افتد.
دکتری که حالش بد شده بود توسط همان کس ویزیت می شود و او تمام شرایطی که دارد را بازگو می کند و جراحی زنده را پیشنهاد می دهد.
دکتر لی با رییس شدن او مخالفت می کند و می گوید همچین شخصی مناسب کار نیست…
دکتری که مشغول ویزیت دکتر مریض می باشد بهش پیشنهاد می دهد که بهتر است با او همکاری کند تا هر چیزی که از او می داند برملا نشود.
دکتر ناشناس به دکتر لی می گوید پسر او است و باید بهش اعتماد کند و می رود.
جی سونگ در ماشین نشسته است، متوجه ماشینی می شود که با سرعت پسری را زیر گرفته و رفت.
بلافاصله پیاده می شود و بدون دیت زدن به او به پلیس و اورژانس خبر می دهد با قطع کردن تلفن متوجه می شود که او همان پسر موتور سوار است که در بیماستان بردنش و از حرف هایش می فهمد که او تصادف نکرده و قربانی قتل است.
دکتر هیون از جی سونگه می خواهد که به خانوادش خبر بدهد و بعد از دیدن عکس هایش پزشک متخصص جراحی را کنسل می کند که با برخورد بد پرسنل رو به رو می شود.
پسر آن مرد به بیمارستان رفته و بالای سر پدرش می رود.
دکتر هیون از پسر دکتر لی می خواهد که در خصوص جراحی تجدید نظر کند اما او باز هم مقاومت می کند که جی سونگ با مستندات قانونی به او دستبند می زند اما دکتر هیون جلویش را می گیرد و می گوید بهتر است با عمل همزمان قلب و مغز تلاششان را بکنند که دکتر لی قبول می کند.
اتاق عمل برای انجام عمل آماده شده و دکتر ها مشغول جراحی او هستند…
جی سونگ برای پسر آن مرد خوراکی می برد اما او قبول نمی کند و سرش را به گوشی اش گرم می کند و افسر پلیس آرزو می کند که پدرش خوب شود و به هوش بیاید.
پزشک ها در اتاق عمل مشغول هستند و همه از روند خوب عمل خوشحالی می کنند اما در یک لحظه بیمار آریتمی می کند و ایست قلبی می کند…
دکتر لی فوت او را تایید می کند و‌ از اتاق عمل می رود… دکتر هیون به جی سونگه می گوید که او در حین عمل به علت خون ریزی از دنیا رفت جلوی پسرش تعظیم می کند و می رود.
پسر آن مرد شروع به گریه و زاری می کند که تازه همه می فهمند لال است و حسابی از دیدن حالش بهم می ریزند.
دکتر هیون به کنار دکتر لی رفته و بابت همراهی اش تشکر می کند اما دکتر لی با حرف هایش حال او را می گیرد و می رود.
مین جه وسایل لی را می بیند که او سر می رسد و می گوید که به زودی مراسم عروسیشان را می گیرند.
جی سونگ هر کاری می کند هیچ کس حرف او را مبنی بر قتل قبول نمی کند…
دکتر هیون از پیش بینی های لی که گنگ شده است به سراغ او می رود اما باز هم چیزی دستگیرش نمی شود و لی پیچیده تر از این حرفاست.
دکتر هیون هم چنان پیگیر ماجراست و متوجه می شود که فیلم عمل پاک شده و با یکی از مسئولین ماجرا را درمیون می گذارد اما گویا همه با هم دست به یکی کرده اند تا او و جی سونگ به سرنخی دست پیدا نکنند.
پزشکان به سردخانه می رود و جنازه مقتول را بیرون می آورند و بعد از کالبد شکافی اعلام می کنند که مرگ در اثر تصادف بود اما جی سونگ به آن ها هم می گوید که او به قتل رسیده و در اثر تصادف نمرده است.
دکتر لی به اتاق پسرش می رود و می گوید حسابی با کار هایش همه را شگفت زده کرده، پسرش تنها با گفتن کلمه پدرجان به او نگاهی می اندازد و می رود.
جی سونگ به همراه همکارش به خرید رفته و به او باج می دهد تا او خبری از ماشینی که به مقتول زده برایش پیدا کند.
در میان خرید جی سونگ دستش را می سوزاند که یادش می افتد دست او سوخته بود اما روی جنازه اش اثری از سوختگی معلوم نبود …
برای دیدن فیلم عمل به بیمارستان می رود که می فهمد فیلم پاک شده و دوربین های سردخانه را چک می کند تا مطمئن شود که می فهمد دکتر لی جنازه را جا به جا کرده تا کسی از قتل او خبردار نشود.
جی سونگ به اتاق لی می رود و فیلم عمل را در کامپیوتر او می بیند، در این حین او از راه می رسد و جی سونگ را میبیند که همه چیز را فهمیده با او درگیر می شود و دستانش را دور گلوش فشار می دهد و چیزی شبیه به تیغ جراحی را در بدنش فرو می کند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا