سریالسریال‌ایرانی

خلاصه داستان قسمت سوم سریال برف بی صدا می بارد

در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک داستان کامل قسمت سوم سریال برف بی صدا می بارد به کارگردانی پوریا آذربایجانی و تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی از نظرتان می گذرد.

حاج عطا به همراه احمد به انبار رفته است که کیانی را مشغول بحث با یکی از مسئولین انبار می بیند و به او می گوید که بیشتر از این ادامه ندهد و همه را جمع می کند و اعلام می کند که از این به بعد کیانی همراه آقای مرادی کمک می کند و می رود.
حاجی که حال خوشی ندارد به سراغ حاج آقای محل رفته است و مبلغی را بابت کار خیر به او می دهد که حین حرف زدن حالش بد می شود و او احمد را صدا می کند و حاج عطا را می نشانند.
احمد که از وضعیت بیزار است او را به همان دکتر می برد تا از ماجرا سر در بیاورد و در آخر حاج عطا تسلیم می شود و به احمد می گوید.
آن ها به شرکت می روند که نسرین را می بینند و باباش به او می گوید که احمد دلتنگ برادرش شده است. نسرین، احمد را سین جیم می کند و می خواهد از ماجرا سر بیاورد و احمد به خوبی او را می پیچاند که به حالت قهر می رود و احمد به او می گوید که می خواهم به جبهه بروم و سعید را برگردانم و قول می دهد که دو سه روزه برگردد و نسرین را راضی می کند.
نسرین از دانشگاه تعطیل شده است که شهاب به دنبالش رفته است و او را غافلگیر می کند و با هم درباره مهاجرت صحبت می کنند و شهاب می گوید هر چه زودتر باید از پدرش رضایت نامه بگیرد تا برای پاس اقدام کنند.
کیانی حاج عطا را به خانه می برد که هنگام خداحافظی سهیلا را می بیند و به فکر می رود و خداحافظی می کند که در همان زمان شهاب نیز سیمین را می رساند که از دور آن ها را می بیند اما آن ها متوجه او نمی شوند.
سیمین به داخل می رود که پدرش را به همراه سهیلا و خواهر برادر کوچکش مشغول بازی می بیند، از پدرش درخواست صحبت می کند که او می گوید بگذارد برای بعد و در همان زمان وضعیت قرمز اعلام می شود و همه به پناهگاه می روند.
در زیرزمین حاج عطا از سیمین می خواهد که حرفش را بگوید و او به طور کامل توضیح می دهد که برنامه زندگی اش با شهاب از این قرار است که او رو ترش می کند در همین حین وضعیت سفید می شود و در زمان بالا رفتن پدرش به او می گوید که بهتر است پس فردا به شرکت برود و تکلیف را مشخص کنند.
شکوه که نگران حال عطا است باز هم درباره حالش از او سوال می پرسد که حاجی از حرف زدن طفره می رود.
شکوه به عطا می گوید که سیمین از دو طرف دلش گیر است و بهتر است کمکشان کنند، عطا می گوید که دوست ندارد سیمین از خانواده دور شود و شهاب حق ندارد برای او شرط و شروط بگذارد.
سیمین که کلافه است به سهیلا و نسرین گیر داده و سر جبهه رفتن احمد با هم بحث می کنند که مادرشان به سراغشان می رود و آرومشون می کنه….
احمد و مادرش در خانه با هم حرف می زنند و باز هم بحث مدیر شدن او پیش کشیده می شود و مادرش فکر می کند که او از دایی اش خواسته تا مدیر شرکت شود که در مقابل شهاب کم نیاورد، اما احمد قبول نمی کند با این وجود مادرش باز هم نگران رابطه پسرش و سیمین است.
کیانی به انبار رفته است و با عکس حاجی صحبت می کند و می گوید اینجا دادگاه اوست و باید از خودش دفاع کند.
سیمین به سراغ پدرش رفته است و می گوید که نگران ازدواجش است و پدرش خیالش را راحت می کند که ازدواج او و شهاب را خراب نمی کند و سیمین باز هم حرف احمد را پیش می کشد و می گوید همه چیز را درباره گذشته احمد می داند که پدرش جا می خورد…

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا