سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت هفدهم سریال کره ای ذهن زیبا بدون سانسور

در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک داستان کامل قسمت هفدهم سریال کره ای ذهن زیبا را می خوانید: این سریال با الهام از رمان گوتیک فرانکشتاین اثر مری شلی، داستان یک جراح مغز و اعصاب بسیار مشهور اما بی‌احساس و درگیرشدن او با مرگ‌های مرموز در بیمارستانی را بازگو می‌کند که در آنجا کار می‌کند.

پرستار ها در حال انتقال جی سونگه به اتاق عمل هستند و پدر یونگ اوه بهش می گوید این کار را انجام نده چرا که عمل خطرناکی است و به عنوان پزشک و پدرش بهش اجازه نمی دهد که زندگی اش را به خطر بیاندازد.

دکتر یونگ اوه لی به پدرش می گوید حست و درک می کنم و خاطر عمل کودکی اش را به یاد می آورد و به اتاق عمل می رود و پدرش نمی تواند جلودارش باشد.

دکتر هیون عمل جراحی را شروع می کند؛ یکی از دکتر ها که برای دیدن جی سونگه برای انجام دارو های احیای قلب رفته با جای خالی اش مواجه می شود و از پرستار جانک سوال می کند و او می گوید که برای سی تی اسکن بردنش و بعد از رفتن به اتاق سی تی اسکن، دکتر آن جا مدتی او را معطل می کند و بعد از رفتن از اتاق سی تی اسکن گیر دکتر یانک می افتد و او کمی در بیمارستان می پیچونتش و می رود.

دکتر هیون قبل از بیهوش کردن دکتر لی با او حرف می زند و می گوید تمام مسئولیت این عمل غیرقانونی را بر عهده می گیرد و کارش را شروع می کند.

گذشته

دکتر لی به باقی دکتر ها که معما را حل کرده اند می گوید کمکش کنند تا بتواند بدون با خبر شدن دکتر چه، جراحی پیوند را انجام دهند و اجازه ندهند که دکتر چه داروی احیا کننده قلب که اثرات مرگبار دارد را روی جی سونگه امتحان کند.

دکتری که به دنبال جی سونگه می گشت با چک کردن دوربین ها می فهمد که دکتر هیون، جی سونگه را برای عمل برده است اما اسم او را در لیست جراحان نمی بینند و او ادامه می دهد که اولین عمل داروی احیا کننده قرار بود امشب بر روی ریه انجام شود و حالا با مشکل مواجه شده و به او دستور می دهد که آن ها را پیدا کند و فورا برایش ببرد.

او هر چه می گردد اتاق عمل را پیدا نمی کند اما بعد از اتمام عمل دکتر هیون از اتاق عملش بیرون می آید که دکتر چه تهدیدش می کند و او بدون هیچ اهمیتی می رود.

دکتر ها همه با هم درباره عمل و کار دکتر لی حرف می زنند و از این کار او متعحب هستند و هنوز هم فکر می کنند که دکتر لی هیچ احساسی ندارد و بعد از مدتی یکی از آن ها می گوید همه می توانند در صدد بهتر شدن گام بردارند و می رود.

یونگ اوه پس از جراحی بهوش می آید و جی سونگه را کنار خودش می بیند و می خواهد به کنارش برود که نمی تواند و درد دارد.

مدیر یانک در حال ورزش است که دکتر چه باهاش تماس می گیرد و حرف هایی می زند که اعصابش خورد می شود و به اتاقش بر می گردد. آن دو بر این باور هستند که از آن ها دزدی شده است و باید به قانونی ترین شکل ممکن باهاشون برخورد شود.

دکتر های بیمارستان تصمیم گرفته اند که دکتر لی و دکتر هیون را از بیمارستان اخراج کنند و پدر دکتر لی هیچ نمی گوید.

دکتر هیون این خبر را به دکتر لی می دهد و می گوید حسابی از این موضوع ناراحت است اما دکتر هیون می گوید نمی خواهم این تحقیقات را ول کنم و دوست دارم به بیمارانم کمک کنم و کارم را ادامه بدهم.

دکتر لی به پرستار جانک تماس می گیرد تا در خصوص ملاقات جی سونگه سوال بپرسد که می گوید می تواند به دیدنش برود و به محض رفتن برادر جی سونگه وارد اتاقش می شود و شروع به حرف زدن می کند و نمی گذارد او به اتاق خواهرش برود.

دکتر ها با دیدن وضعبت دکتر لی تصمیم می گیرند که به دیدنش بروند و یکی از آن پنج تا می گوید او از ما نیست و نباید بروند و بعد از آن دچار عذاب وجدان می شود و خودش به تنهایی تصمیم می گیرد برود که با باز کردن در اتاق دکتر تمام دوستانش را آن  جا می بیند و یونگ اوه حسابی حالش را می گیرد و روی در اتاقش کاغذی می چسباند که نوشته شده مزاحم نشوید.

دکتر لی به اتاق یونگ اوه می رود و با او به تراس بیمارستان می رود و درباره جلسه فردا که قرار است او و سوگ جو را اخراج کنند، صحبت می کند اما یونگ اوه ناراحت نیست و می گوید این کار را به خاطر کسی که دوستش داشتم انجام دادم و پشیمون نیستم. به پدرش می گوید او می دانست که ۲۵ سال پدرش با دیدنش عذاب کشیده و خطایی که کرده همیشه یادش مونده و حالا او همه این ها را می داند و درک می کند و می خواهد دیگر خودش را سرزنش نکند و ازش قول می گیرد و می رود.

مین جی به اتاق جی سونگه رفته است و بابت موفق شدن جراحی اش اظهار خوشحالی می کند و می گوید خیلی دوست داشتم با تویی که باعث خوب شدن دکتر لی شدی آشنا بشم و برای جی سونگه که در جریان عمل پیوند ریه نبود، همه چیز را تعریف می کند و می گوید همین الان در یک جلسه دارن او را از بیمارستان اخراج می کنند که باعث تعجب و بهت جی سونگه می شود و حالش حسابی به هم می ریزد و شروع به گریه کردن می کند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا