خلاصه داستان قسمت ۱۰۶ سریال ترکی گلپری
در این مطلب از سایت کولاک خلاصه داستان قسمت ۱۰۶ سریال ترکی گلپریرا برای شما کاربران عزیز و علاقمند به سریال های ترکی آماده کرده ایم که در ادامه این پست می خوانید. بازیگرانی که در این سریال بازی می کنند عبارتند از: نورگل یشیلچای، امیر اؤزیاخیشیر، تموچین اسن، فرقان اوغول جان اولکر، اجه سوکان، طارق پاپوچ چو اوغلو، قایرا زابجی، شفیقه اومیت تولون، باتوحان سرت، اونور بیلگه، آلینا اؤزگئچن، بوراک داکاک، ازگی گور از مهمترین هنرمندان و بازیگران سریال ترکی گلپری هستند.
خلاصه داستان قسمت ۱۰۶ سریال ترکی گلپری
نه به پلیس و نه به کس دیگه ای چیزی نمیگی. » آنها می روند تا اظهاراتشان را به پلیس ارائه دهند که آرتمیس از راه می رسد و حسن را در آغوش می گیرد و حال پدرش را می پرسد. حسن با شرمندگی فقط او را نگاه می کند.
خبر شلیک ایوب به کادیر در خانه ی یعقوب خان هم می پیچد. فاطما ناله می کند و کادر از سرخود شدن ایوب حرف می زند. بدریه هم همراه جان به بیمارستان می رود.
دکتر به خانواده ی کادیر می گوید که گلوله به قلب و ارگان های دیگر برخورد نکرده و جراح بسیار خوبی کادیر را عمل خواهد کرد اما نمی توان نظر قطعی داد. آرتمیس امیدوار می شود و وقتی جان و بدریه را می بیند آنها را در آغوش می گیرد. اما سونا مدام گریه می کند و به جان که نگران کادیر شده می گوید که دست از تظاهر و دروغگویی بردارد. آرتمیس به مادربزرگش اعتراض می کند و جان دست او و بدریه را می گیرد و می گوید: «داداش کادیر دوست نداره ما از هم جدا بشیم. ما هم همگی اینجا منتظرش میمونیم. »
حسن بعد از دادن اظهاراتش، به گلپری می گوید: «ما دروغ گفتیم. ایوب نزد، من زدم. تو مگه به من نگفته بودی به کسی دروغ نگو و تهمت نزن. » گلپری برای توجیه کارش دلایلی می آورد و سپس می پرسد که اسلحه را از کجا آورده؟ او از سکوت حسن می فهمد که یعقوب خان اسلحه را به پسرش داده، پس با عصبانیت دست حسن را می گیرد و همراه او به خانه ی یعقوب خان می رود.
حسن در حیاط خانه پدربزرگش می نشیند و گلپری با داد و بیداد وارد خانه می شود و رو به یعقوب خان با خشم می گوید: «اگه حسن برات با ارزشه چرا بهش اسلحه میدی؟ » یعقوب خان با خونسردی از کار خودش دفاع می کند و می گوید که اسلحه را به حسن داده تا مراقب خود و خواهر و برادرش باشد. گلپری می گوید: «اما حساب و کتابت کار نکرد و به جای زدن دشمنش رفت کادیر رو زد؟! »
همه با تعجب به او نگاه می کنند و گلپری رو به فاطما و کادر می گوید که قرار بوده حسن ایوب را بزند. یعقوب خان چیزی برای گفتن ندارد و توضیحی نمی دهد. گلپری ادامه می دهد: «حسن بچه ی با وجدانیه می خواد خودشو تسلیم کنه. خودت حلش کن. می خوای زندانیش کن، آدم بریز سرش، هرکاری میکنی بکن فقط این بچه از اینجا نیاد بیرون. » یعقوب خان می گوید: «نگران نباش. نمیذارم ببرنش زندان. » گلپری، حسن را همانجا می گذارد و خودش به بیمارستان می رود.
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی گلپری
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |