سریالسریال‌ایرانی

خلاصه داستان قسمت ۱ سریال پرگار از شبکه ۱ سیما

در این مطلب از سایت خلاصه داستان قسمت ۱ سریال پرگار را میخوانید. سریال پرگار به تهیه کنندگی امیر پوررحمانی برای پخش از شبکه اول سیما تولیده شده است که در ۲۹ قسمت ۴۵ دقیقه ای از قاب تلویزیون نمایش داده خواهد  شد. این مجموعه با ملودرام اجتماعی برای مخاطبان و علاقه مندان به سریال های تلویزیونی تهیه شده است. در لیست بازیگران سریال پرگار نام هنرمندانی همچون مرجانه گلچین، الهام طهموری، مریم سرمدی، سهیلا جوادی، مریم سردشتی، بهرنگ علوی، فریبا کوثری، بابک کریمی، تیما پور رحمانی، حسین روزمه، رضا امامی، فاطمه مرتاضی، علی عمرانی، زهره نعیمی، فریبا جدی کار، نجوا صاحب الزمانی، امیررضا دلیری و کتایون علیزاده دیده می شود.

خلاصه داستان سریال پرگار

قصه این سریال درباره مشکلات نوجوانان است که به طور غیر مستقیم پیرامون موضوعاتی همچون مواد مخدر در مدارس، نقش خانواده در تعلیم و تربیت فرزندان و عشق بازیگری بین جوانان و نوجوانان به خصوص دختران روایت می‌شود. همچنین در خلاصه داستان آمده است که آسیب های استفاده از فناوری روی دانش آموزان خصوصا دختران محصل چه میزان است و نحوه برخورد پدر و مادرها با فرزندان نوجوان شان را آموزش می‌دهد. داستان سریال پرگار زندگی خانواده‌ای را به تصویر می‌کشد که برای ادامه تحصیل دختر بزرگترشان در مقطع دکترا راهی تهران می‌شوند، اما خواسته یا ناخواسته درگیر موضوعاتی می‌شوند که دستمایه سکانس های مختلف سریال است.

قسمت ۱ سریال پرگار

خانواده تجلی ۲ دختر به نام های زهره (مقطع دبیرستانی) و فرزانه (مقطع ارشد) دارد. پدر خانواده از فرستادن دختر به شهر دیگر برای درس خواندن بدش میاید و از خط قرمزهایش است. سر میز صبحانه منتظر فرزانه بودند پدر خانواده از زهره میپرسد فرزانه کچاست او هم میگوید پای کاپپیوتر منتظر است جواب ازمون دکتری بیاید. وقتی به جمع آنها میپیوندد میگوید میل ندارد صبحانه بخورد و به بیرون میره و از جواب دادن به پدرش تفره میرود. پدرش به یکی از حجره های فرش در بازار میرود تا با لپ تاپ رفیقش خودش جوتب ازمون را ببیند اول وقتی میبیند قبول شده خوشحال میشود اما بعدش که متوجه می شود در تهران قبول شده به هم میریزد و از بازار بیرون میزند.

فرزانه ماجرارو به مادرش میگوید و مادرش حق را به پدرش میدهد و میگوید که نباید دروغ میگفتی که هنگ کرده صفحه بالا نمیاد باید از همون اول راستشو به پدرت میگفتی. مهتاب بچه مدرسه ای است که مادرش مدیر آنجاست و زهره هم در آن مدرسه تحصیل میکند.فردی به نام حمید پارسا ّانها را تعقیب میکند. وقتی به مدرسه میرسد پیش مدیر می رود و او هم که از قبل میشناختش میگوید اگه واسه کار اومدی بدون که اینجا مدرسه دخترانه است و  نمیتونم تورو استخدام کنم…

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا