سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت ۴۹ سریال ترکی بچه | سریال بچه Cocuk قسمت ۴۹

خلاصه داستان قسمت ۴۹ سریال ترکی بچه همچنین سریال بچه قسمت Cocuk قسمت ۴۹ به همراه اطلاعات تکمیلی و جزئیات داستانی سریال ترکی بچه در اینجا. سریال بچه یکی از سریال های پرطرفدار در ترکیه است. ژانر اصلی آن درام و اجتماعی است. در این مجموعه چهار رابطه مادر فرزندی وجود دارد و بسیار زیاد عواطف مادری را نشان می دهد. سریال ترکی بچه Cocuk در سال ۲۰۱۹ تولید شده و پخش آن از اواخر این سال در ترکیه آغاز شده است. این سریال از شبکه استار ترکیه پخش می شده است.

آسیه سوار ماشین میشود و از تحسین میخواهد به پمپ بنزین بروند و بطری بنزین را پر کنند. تحسین نگران حال آسیه شده و پنهانی به علی کمال خبر میدهد که رفتار آسیه مشکوک است. آنها به سمت خانه میروند. وکیل به علی کمال هم میگوید که حسن بی تقصیر بوده با این حال علی کمال از وکیل میخواهد که این قضیه را به مراد نگوید و تاکید میکند که همچنان باید حسن را از زندگیشان بیرون کنند. آکچا و حسن به دنبال خانه جدید میگردند و خانه ای را برای اجاره پیدا میکنند. آسیه با عصبانیت همه را از خانه بیرون میکند و فقط پدرش را نگه میدارد.

او قصد دارد خانه را به آتش بکشد و خودش و پدرش که مقصر زندگی او بوده باهم بمیرند. علی کمال فورا به خانه میرسد و میخواهد جلوی مادرش را بگیرد. آسیه میگوید از دست آنها دیوانه شده و دیگر نیازی به گواهی جعلی سلامت عقلی ندارند. او میگوید که فهمیده علی کمال تعمیر گاه را آتش زده. علی کمال سعی دارد از خودش دفاع کند و آمدن حسن به زندگیشان را باعث این رفتار خودش میداند. آسیه که دیگر تحمل ندارد میخواهد با فندک خانه را به آتش بکشد.

علی کمال فورا فندک را از دست او نیگیرد و اسیه را ارام میکند. دکتر به خانه می آید و به آسیه آرام بخش میزنند که آسیه کمی استراحت کند. علی کمال پیش افه میرود و میخواهد که او را به حرف بیاورد. اما افه همچنان ناراحت است و اصلا حرف نمیزند. شعله میگوید که باید دکتری برای افه بیاورند. صبح آسیه بیدار میشود و به اتاق نوه هایش میرود و آنها را عاشقانه نگاه میکند. سپس شروع به نوشتن وصیت نامه برای هر سه پسرش میکند. او لباس های مشکی میپوشد و از خانه بیرون میرود. حسن اسباب کشی دارد و به خانه جدید نقل مکان میکند. شعله علی رقم مخالفت علی کمال پنهانی با آکچه تماس میگیرد و خبر میدهد که برای افه دکتر روانشناس خبر کرده اند و شاید قرار باشد امروز در مورد آنها به افه بگویند. او از آکچا و حسن میخواهد که به آنجا بروند.

آسیه به بیمارستان میرود و نامه های علی کمال و مراد را کنار آنها که خوابیده اند میگذارد. سپس به خانه حسن میرود اما متوجه میشود که خانه خالی شده است. او امینه را در کوچه میبیند و نامه را به او میدهد تا به حسن برساند. امینه از سرو وضع آسیه و ناراحتی او تعجب میکند. سپس پیش حسن میرود و نامه را به او میدهد. حسن با باز کردن نامه شکه میشود و میگوید آن وصیت نامه است. مراد و علی کمال هم بیدار میشوند و نامه هارا میبینند و مضطرب میشوند. آسیه سوار تاکسی میشود و به جای نامعلومی میرود.

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا