سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت ۵۰ سریال ترکی بچه | سریال بچه Cocuk قسمت ۵۰

خلاصه داستان قسمت ۵۰ سریال ترکی بچه همچنین سریال بچه قسمت Cocuk قسمت ۵۰ به همراه اطلاعات تکمیلی و جزئیات داستانی سریال ترکی بچه در اینجا. سریال بچه یکی از سریال های پرطرفدار در ترکیه است. ژانر اصلی آن درام و اجتماعی است. در این مجموعه چهار رابطه مادر فرزندی وجود دارد و بسیار زیاد عواطف مادری را نشان می دهد. سریال ترکی بچه Cocuk در سال ۲۰۱۹ تولید شده و پخش آن از اواخر این سال در ترکیه آغاز شده است. این سریال از شبکه استار ترکیه پخش می شده است.

داستان قسمت ۵۰ سریال ترکی بچه
داستان قسمت ۵۰ سریال ترکی بچه

همه با خواندن وصیت نامه آسیه شکه و نگران میشوند. علی کمال سریع از بیمارستان بیرون می آید تا دنبال آسیه بگردد.حسن خنه و اسباب کشی را رها میکند و او هم دنبال اسیه میرود.در خانه آکچا به اتاق افه میرود و روانشناس در حال صحبت با افه است.افه از دیدن اکچا عصبی میشود و او را از اتاق بیرون میکند. سپس به سمت شعله میرود و او را بغل میکند و از او میخواهد که هرگز تنهایش نگذارد.

اکچا با دیدن این صحنه بشدت ناراحت میشود. شعله بیرون می آید و سعی دارد آکچا را آرام کند و میگوید که سازگاری افه زمان بر است و بالاخره اکچا را قبول خواهد کرد. حسن با پیدا کردن راننده تاکسی که آسیه را بیرون شهر برده آدرس او را پیدا میکند. آسیه به لبه پرتگاهی میرود و به در یا نگاه میکند. او قصد دارد خودش را پرت کند و ارام ارام جلو میرود. کمی بعد حسن از راه میرسد . او سعی میکند اسیه را از انجام این کار منصرف کند . اسیه با وجود ناراحت شدن از تصمیم خود منصرف نمیشود.

او جلو تر میرود تا خودش را پرت کند. حسن جلو می اید و اسیه را میگیرد. آسیه حسن را بغل میکند و گریه میکند. آنها سوار ماشین میشوند و حسن میخواهد اسیه را به خانه اش ببرد. اما اسیه میگوید که آن عمارت دیگر خانه او نیست و به آنجا نمیرود.

او از حسن میخواهد که همراهش به خانه او برود. علی کمال با پیدا شدن جنازه ای با مشخصات آسیه به سرد خانه رفته است. وقتی خیالش راحت میشود که ان جنازه اسیه نیست خوشحال میشود که مادرش نمرده است اما او را پیدا نمیکند. علی کمال به بیمارستان برمیگردد و مراد که نگران مادرش است از او خبر اسیه را میگیرد. علی کمال به سمت خانه میرود. او دم در خانه ماشین حسن را میبیند.

وقتی حسن حرکت میکند علی کمال کنجکاو میشود و ماشین او را تعقیب میکند. او با دیدن آسیه به همراه حسن متعجب میشود و عصبانیست. آکچا با ناراحتی به خانه میرود. او به امینه میگوید که افه او را نخواسته. امینه سعی دارد اکچا را دلداری بدهد و میگوید که با گذشت زمان درست میشود. کمی بعد حسن و اسیه به خانه می ایند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا