سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت ۵۱ سریال ترکی بچه | سریال بچه Cocuk قسمت ۵۱

خلاصه داستان قسمت ۵۱ سریال ترکی بچه همچنین سریال بچه قسمت Cocuk قسمت ۵۱ به همراه اطلاعات تکمیلی و جزئیات داستانی سریال ترکی بچه در اینجا. سریال بچه یکی از سریال های پرطرفدار در ترکیه است. ژانر اصلی آن درام و اجتماعی است. در این مجموعه چهار رابطه مادر فرزندی وجود دارد و بسیار زیاد عواطف مادری را نشان می دهد. سریال ترکی بچه Cocuk در سال ۲۰۱۹ تولید شده و پخش آن از اواخر این سال در ترکیه آغاز شده است. این سریال از شبکه استار ترکیه پخش می شده است.

داستان قسمت ۵۱ سریال ترکی بچه
داستان قسمت ۵۱ سریال ترکی بچه

حسن و آسیه به خانه میروند و بعد علی کمال که آسیه را تعقیب کرده دم در میرود. او با عصبانیت و طلبکارانه داخل می آید و حسن را خطاب قرار میدهد و او را بخاطر دور کردن آسیه از آنها مقصر میداند. اسیه میگوید که حسن کاری نکرده و و خودش دیگر از آنها خسته شده است. علی کمال اسیه را کناری میکشد و میگوید حسن بخاطر مال و اموال او به او چشبیده است. آسیه میگوید که برعکس علی کمال بخاطر پول و مال و اموال به او چسبیده است و قصد گرفتن گواهی سلامت عقل برای او دارد.

علی کمال میگوید که این کار را بخاطر حفظ خانواده اش انجام داده و سپس از آسیه میخواهد که همراهش به خانه برگردد. اسیه میگوید انجا دیگر خانه او نیست و او دیگر برنمیگردد. علی کمال باعصبانیت آنجا را ترک میکند. در خانه زینب و شعله سر میز شام هستند. زینب پشت سر اسیه حرف میزند و به شعله میگوید که او دوست دارد اسیه بمیرد تا خودش زودار خانم این خانه شود. در همان لحظه علی کمال از راه میرسد و حرفهای زینب را میشنود و باعصبانیت زینب را از خانه بیرون میکند. زینب گریه میکند و معذرت تواهی میکند و میگوید که جا و پولی ندارد.

شعله برگه گزارش ضرب و شتم علیه علی کمال را می آورد و به او نشان میدهد تا با تهدید او جلوی بیرون کردن زینب را بگیرد. علی کمال بشدت از شعله عصبانی میشود و میگوید که هرکاری میخواهد با آن برگه بکند. سپس به زینب میگوید که تنها در یک حالت پول بدهی او را میدهد و آن هم این که به خانه حسن برود و جاسوسی کند.

در خانه اسیه میخواهد به حسن نزدیک شود و مدام از او میخواهد که به اسیه اجازه مادری کردن بدهد اما حسن قبول نمیکند و میگوید او نمیتواند ۳۵ سال تنهایی او را به یکباره جبران کند. علی کمال زینب را به خانه حسن میبرد. زینب پیاده میشود و خودش را به پریشانی میزند و گریه میکند سپس وقتی حسن بیرون می آید خودش را در آغوش حسن می اندازد و از او کمک میخواهد.

حسن شکه میشود و اکچا بیرون می آید و با دیدن زینب در آغوش حسن عصبانی میشود. حسن میگوید بی تقصیر است و جایی برای بیرون آمدن ندارد. او علیرغم مخالفت اکچا زینب را به خانه می اورد. علی کمال از وکیل خانوادگی میخواهد که وصیت نامه اسیه را باز کند و علی کمال متوجه میشود اسیه تمام اموال شخصی اش را بنام حسن کرده است. او بشدت عصبانی میشود. حسن از آسیه درمورد پدرش سوال میکند و میگوید هیچ سرنخی درمورد او پیدا نکرده و سنگ قبر او را هم پیدا نکرده است. اسیه میگوید او چیز دیگری درمورد علی نمیداند و خبری از او ندارد. زینب با علی کمال تماس میگیرد و حرفهایی که از حسن درمورد جستجوی پدرش شنیده را به او میگوید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا