سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت ۵۲ سریال ترکی بچه | سریال بچه Cocuk قسمت ۵۲

خلاصه داستان قسمت ۵۲ سریال ترکی بچه همچنین سریال بچه قسمت Cocuk قسمت ۵۲ به همراه اطلاعات تکمیلی و جزئیات داستانی سریال ترکی بچه در اینجا. سریال بچه یکی از سریال های پرطرفدار در ترکیه است. ژانر اصلی آن درام و اجتماعی است. در این مجموعه چهار رابطه مادر فرزندی وجود دارد و بسیار زیاد عواطف مادری را نشان می دهد. سریال ترکی بچه Cocuk در سال ۲۰۱۹ تولید شده و پخش آن از اواخر این سال در ترکیه آغاز شده است. این سریال از شبکه استار ترکیه پخش می شده است.

داستان قسمت ۵۲ سریال ترکی بچه
داستان قسمت ۵۲ سریال ترکی بچه

وکیل حسن با دوستان او قرار گذاشته و به آنها خبر میدهد که امکان زنده بودن پدر حسن وجود دارد چون خانه ای به اسم او پیدا کرده اند. آنها با حسن تماس میگیرند و این خبر را میدهند. وقتی آسیه متوجه میشود به حسن میگوید که خوشحال نباشد چون او مطمئن است که علی مرده است. حسن به او شک میکند و هشدار میدهد که چیزی را از او پنهان نکرده باشد. اما اسیه جوابی نمیدهد.

زینب متوجه میشود و این خبر را به علی کمال میدهد. علی کمال از وکیل خود میخواهد که اطلاعات مربوط به پدر حسن را پیدا کند. اوبه همراه افه به سمت بیمارستان برای دیدن مراد میرود. آیه هم به بیمارستان میرود. مراد با دیدن آسیه عصبانی میشود و با او بحث میکند. او بخاطر این که اسیه به سمت حسن رفته با او دعوا میکند. آسیه سعی دارد با او بفهماند که حسن پسر اوست اما مراد قانع نمیشود و به اصرار میخواهد آسیه را از زندگی اش بیرون کند. در همان لحظه علی کمال از راه میرسد و به حمایت از مراد داخل اتاق میرود. آیه از علی کمال عصبانی میشود و او را مسبب آتش سوزی و اسیب رسیدن به افه میداند. افه از دم در این حرف را میشنود و شکه میشود. علی کمال متوجه افه میشود و میخواهد حواس او را پرت کند.

افه با ناراحتی بیرون می آید و دم در بیمارستان می ایستد. علی کمال از اتاق بیرون می آید و با نگرانی به همراه آیه دنبال افه میگردد. انها افه را دم در در حال گریه کردن میبینند. افه علی کمال را در اتش سوزی مقصر میداند. اسیه میخواهد با پنهان کاری نظر افه را عوض کند اما فایده ای ندارد. شب وقتی حسن ادرس خانه پدرش را پیدا میکند به همراه دوستانش به انجا میرود. نسن داخل خانه میشود و متوجه یک باند قاچاق مواد میشود که در حال جاسازی مواد در ماشین هستند. آنها قصد تیر اندازی به حسن را دارند.

حسن با انها درگیر میشود و یکی از آنها را مجروح میکند و سپس با دوستانش فرار میکند. یکی از افراد علی کمال که انها را زیر نظر گرفته بود متوجه قضیه میشود. در خانه شعله پیش علی کمال میرود و با او خوب برخورد میکند اما علی کمال بخاطر ماجرای گزارش ضرب و شتم از او ناراحت است و میگوید که دیگر ازدواج انها به پایان رسیده و صرفا لخاطر بدنیا امرن بچه شان پیش او مانده است .

صبح روز بعد حسن دوباره به آن خانه برمیگردد. او متوجه یک تابلو نقاشی روی دیوار خانه میشود و یادش می آید مشابه آن را یکبار مدیر پرورشگاه به او داده و گفته بوده از طرف مردی برای او هدیه اورده اند. در همان لحظه از پشت سر به حسن حمله میشود و او را بیهوش میکنند و از انجا میبرند. دوستان حسن متوجه نبود حسن میشوند و مطمعن هستند حسن تنهایی و بی خبر به خانه پدرش رفته است. آنها سراغ حسن را میگیرند اما او را پیدا نمیکنند

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا