سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت ۹۰ سریال ترکی سیب ممنوعه

در این مطلب از سایت کولاک خلاصه داستان قسمت ۹۰ سریال ترکی سیب ممنوعه را برای شما کاربران عزیز و علاقمند به سریال های ترکی آماده کرده ایم که در ادامه این پست می خوانید. این مجموعه پرطرفدار درام و عاشقانه ترکیه ای می باشد که بازیگران اصلی آن؛ شوال سام در نقش اندر آرگون، تالات بولوت در نقش هالیت آرگون، اونور تونا در نقش علیهان، ادا اجه در نقش ییلدیز، سودا ارگنچی در نقش زینب می باشند.

سریال ترکی سیب ممنوعه

خلاصه داستان قسمت ۹۰ سریال ترکی سیب ممنوعه

ییلدیز بعد از اینکه عکس خبر زهرا را که مست است به همراه پسری در کنار او میبیند، به شرکت هالیت می رود و به بهانه احوالپرسی از او، عکس را به هالیت نشان میدهد. هالیت عصبی شده و می‌گوید :«زهرا خدا لعنتت کنه. این دختر داره عمر منو میگیره». ییلدیز که به هدفش رسیده خیالش راحت شده، و هنگام رفتن به هالیت خبر میدهد که شب با اهالی بورسا قرار است به رستوران بروند‌. هالیت از او میخواهد که خیلی زود به خانه برگردد.

شب، ییلدیز و زینب به همراه امیر و جانر به رستوران رفته و منتظر بقیه هستند. ییلدیز میداند که زینب به کمال نیز خبر داده است و منتظر اوست .‌کمی بعد، بیرجان، دوست بورسایی آنها نیز به جمع می پیوندد. ییلدیز به عمد او را دعوت کرده تا به کمال نزدیک کند. هنگامی که کمال می آید، همگی سر میز جمع می شوند. ییلدیز به عمد کاری میکند که بیرجان کنار کمال باشد، سپس عکسی میگیرد که انگار آن دو با یکدیگر هستند. او بعد از گرفتن عکس، بی توجه به دورهمی که تربیت داده، از جمع خداحافظی کرده و به بهانه متاهل بودن به خانه می رود.
در خانه، هالیت با عصبانیت به اتاق زهرا می رود و با او بابت عکسی که در اخبار پخش شده دعوا میکند. زهرا که چیزی را به یاد نمی آورد ابتدا انکار می کند، اما با دیدن عکسها شوکه می شود‌. هالیت به حرفهای او اهمیتی نمی‌دهد و به او تذکر میدهد که به خودش بیاید.

زهرا با کمال تماس میگیرد تا در این باره به او توضیح دهد اما کمال که از این قضیه ناراحت است حرف زدن در این باره را به بعد موکول میکند. او سپس با اندر تماس میگیرد و ماجرای پخش شدن خبر شایعه را برای او تعریف میکند. اندر خودش را به آن راه زده و سعی میکند زهرا را دلداری دهد.
صبح، امیر و جانر کوچه را قبل رفتن به سر کار چک میکنند تا طلبکارها آنجا نباشند.هنگامی که امیر بیرون می آید ، طلبکاران که پنهان شده بودند او را به زور سوار ماشینی کرده و با خود می برند. قربان، شاگرد دوندار که دم خانه آنها کشیک میدهد، این صحنه را می‌بیند و آنها را تعقیب میکند.

در خانه هالیت، ییلدیز به عمد به زهرا میگوید که شب گذشته کمال را با دوست دخترش در دورهمی رستوران دیده است، و عکسی که آنها به یکدیگر نزدیک هستند را به او نشان میدهد. زهرا عصبی شده و از اینکه خودش را به خاطر ماجرای مستی و پخش شدن خبر آن ملامت می‌کرده حرص میخورد. ییلدیز از اینکه به هدفش رسیده خوشحال است.
قربان با دوندار تماس گرفته و در مورد گروگانگیری امیر به او خبر میدهد. طلبکارها، امیر را به انباری برده و او را کتک میزنند. آنها از امیر می‌خواهند با رئیس شرکتش تماس بگیرد و از او پول بخواهد. کمی بعد، دوندار خودش را به آنجا می رساند و طلب امیر را پرداخت کرده و او را آزاد میکند‌‌.

زهرا به خانه کمال می رود. او با عصبانیت در مورد داشتن رابطه کمال با شخصی دیگر از او سوال میکند. کمال که ابتدا گیج شده است ماجرا را از او میپرسد. او وقتی میفهمد که ییلدیز برای زهرا این داستان را تعریف کرده است، متوجه قضیه می شود. او از طرفی از حرفهای زهرا، در مورد مست شدن او و شخصی که او را همراهی کرده، میفهمد که اندر در این باره نقشه کشیده بوده است. او میفهمد که همه سعی در جدا کردن زهرا و کمال از همدیگر دارند. برای همین، او به زهرا میگوید که با یکدیگر متحد باشند و به دیگران نشان دهند که از هم دست نمی‌کشند. او به زهرا میگوید که با اندر تماس تصویری بگیرد تا آنها را با یکدیگر ببیند. اندر وقتی زهرا و کمال را با هم میبیند حرص میخورد و میفهمد که این نقشه بی فایده بوده است.

دوندار، امیر را به خانه می برد. زینب که از گشتن دنبال امیر به همراه جانر کلافه شده است، وقتی دوندار به دروغ به او میگوید که امیر برای دفاع از او در یک دعوا صورتش زخمی شده، عصبانی شده و با دوندار بحث میکند. دوندار چیزی نمی‌گوید و از آنجا می رود. وقتی امیر داخل می رود. ماجرا را تعریف کرده و میگوید که در واقع دوندار او را نجات داده و بدهی اش را پرداخت کرده است.
علیهان سر خاک مادرش می رود. او متوجه دسته گلی سر خاک می شود. وقتی که از کارگر آنجا پرس و جو میکند، متوجه می شود که هالیت هر عید سر خاک می رود و گل می برد. او عصبی شده و از آنجا می رود.

زینب به نمایشگاه دوندار می رود. او بخاطر اینکه اصل ماجرا را نمی‌دانسته و بی دلیل با دوندار دعوا کرده است از او عذرخواهی می‌کند و بابت کمک به امیر از او تشکر میکند. او برای جبران، دوندار را برای نهار بیرون دعوت میکند. او و دوندار به یک رستوران می روند که علیهان نیز به آنجا آمده و تنها نشسته است. علیهان از دیدن آنها شوکه می شود. او به عمد از آنها میخواهد در صورت نداشتن حرف خصوصی پیش او بنشینند. اما زینب بگوید که آنها حرف خصوصی دارند. او وقتی خشم را در نگاه علیهان میبنید، دست دوندار را گرفته و میگوید:« ما دوست معمولی نیستیم. دوندار دوست پسر منه.» علیهان شوکه می شود.
اندر حاضر شده و سر قرار با کسی می رود تا برای نقشه جدید خود با او همکاری کند. او سر قرار، از طرف مقابل خود میخواهد تا قدرتهایشان را یکی کنند تا به هدفشان برسند. طرف مقابل اندر، ییلدیز است.

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا