سریالسریال‌ایرانی

خلاصه داستان قسمت ۱۲۲ سریال ترکی سیب ممنوعه

خلاصه داستان قسمت ۱۲۲ سریال ترکی سیب ممنوعه در این مطلب. yasak elma مجموعه پرطرفدار درام و عاشقانه ترکیه ای ست که بازیگران اصلی آن عبارتند از: شوال سام در نقش اندر آرگون، تالات بولوت در نقش هالیت آرگون، اونور تونا در نقش علیهان، ادا اجه در نقش ییلدیز، سودا ارگنچی در نقش زینب هستند.

داستان قسمت 122 سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۲۲ سریال ترکی سیب ممنوعه

اریم به اتاق کایا می رود تا به او سر بزند. در بین حرفهای اریم، مشخص است که او رویای موسیقیدان شدن دارد اما بخاطر خواسته پدرش و ناراحت نکردن او باید سراغ کارهای شرکت برود. کایا با او صحبت کرده و سعی دارد او را به سمت خواسته واقعی خودش سوق دهد. اندر وقتی میفهمد اریم به شرکت آمده و پیش کایا رفته است، حرصش گرفته و دنبال اریم می رود. او از کایا میخواهد که از پسرش فاصله بگیرد. کایا به لیوان لیموناد روی میز که برای اریم سفارش داده بود نگاه میکند و با دوستش تماس میگیرد تا لیوان را برای تست دی ان ای به آزمایشگاه بفرستد.

جانر دم خانه هالیت رفته تا پاکتی که اندر داده بود به زهرا برساند. زهرا او را برای صرف قهوه نگه میدارد. ذهن جانر درگیر زهرا شده است و نمی‌داند چگونه باید توجه او را جلب کند.

زینب به جلسه معارفه گالری الیف می رود. او خیلی با الیف سر سنگین است. الیف از او میخواهد که با او راحت باشد. او بین حرفهایش به زینب میگوید که قرار است به سفر ده روزه ای برود و بعد از آن از زینب برای رفتن به خانه اش دعوت میکند.

اندر با یکی از دوستانش که صاحب برند خیلی معروف جهانی هستند قرار دارد. او علاقه خودش را به انجام تبلیغات برای برند آنها نشان میدهد. نسلیهان، به اندر میگوید که از کایا خوشش آمده و در صورت ترتیب دادن یک قرار شام ، تبلیغات برند را به او میسپارد. اندر به خاطر موقعیت کاری خوب دو دل می شود. او سپس با جانر مشورت میکند و جانر از او میخواهد که این فرصت را از دست ندهد. اندر در شرکت پیش کایا می رود و او را برای شام به پیشنهاد نسلیهان دعوت میکند. کایا سریع این دعوت را می پذیرد.

زینب و ییلدیز به کافه می روند. زینب در مورد حرفهای علیهان و تصمیم ازدواج او برای چند سال آینده به ییلدیز میگوید. ییلدیز نگران علت تغییر تصمیم علیهان شده و به زینب هشدار میدهد. همان موقع علیهان نیز پیش آنها می آید و در حرفهایش به زینب خبر میدهد که قرار است برای یک نمایشگاه کاری به مدت ده روز به چین برود. زینب از شنیدن این حرف چهره اش گرفته می شود اما چیزی نمی‌گوید. او وقتی به شرکت برمیگردد، در مورد این نمایشگاه از هاکان سوال میکند، اما هاکان خبری از این ماموریت کاری ندارد. زینب فکرش به هم می‌ریزد و علت این سفر ناگهانی و همچنین بخاطر دعوت نکردن علیهان از او ،ناراحت می شود.

ییلدیز با تولین تماس میگیرد و به بهانه ای، آدرس رستوران مشهوری که هالیت به آنجا می رود را میگیرد. سپس به رستوران رفته و سعی دارد با هنرمندی به نام هالوک، که در مهمانی شب قبل به دروغ گفت با او در ارتباط است و می‌تواند او را به خانه دعوت کند، ملاقات میکند. وقتی او هالوک را میبیند به بهانه خرید تابلوهایش در اتاق می‌چرخد. او به اشتباه روی یکی از تابلوها نشسته و لباسش رنگی می شود. سپس سریع و پنهانی از آنجا بیرون می آید. او به به دروغ به هالیت میگوید که هالوک در نیویورک است و فعلا به استانبول نمی آید.

در شرکت، فکر امیر مدام درگیر لیلا است و نمی‌تواند او را فراموش کند. او از اینکه لیلا دیگر به او اهمیت نمی‌دهد ناراحت است و از دوست پسر جدید لیلا خبری ندارد.

اندر به فروشگاه لباس برای خرید می رود. او در آنجا زرین را میبیند و به عمد به او نزدیک شده و در مورد زینب و اینکه او از خانواده ای پایین و بدون اصل و نسب است مدام در گوش زرین میخواند، و به او میگوید که این موضوع سوژه ی حرف مردم شده است. زرین فکرش به هم ریخته و اعصابش خورد می شود و مثل همیشه مقابل نیش و کنایه های اندر کم می آورد.

اندر حاضر شده و شب به رستوران سر قرار با کایا می رود. آنها تا زمانی که نسلیهان بیاید مشغول صحبت از گذشته میشوند. اندر اعتراف میکند که آن زمان ها عاشق کایا بوده است، اما مادر کایا با اذیت و تهدید او باعث دوری آنها شد و خود کایا نیز او را ترک کرده و برای تحصیل از کشور رفته بود.

کایا از او انتظار داشت که منتظرش بماند و او نیز از اینکه اندر سریع با هالیت ازدواج کرد او را ملامت میکند. اندر متوجه می شود که نسلیهان قرار نیست بیاید و این قرار ملاقات نقشه کایا بوده است تا بتواند با او قرار بگذارد. اندر وقتی این قضیه را میفهمد، کمی ته دلش خوشحال شده و با کایا نرم تر برخورد میکند.

ییلدیز از هالیت میخواهد که برای شام بیرون بروند. آنها به رستورانی می روند که لیلا به همراه کوزی رفته اند. لیلا از دیدن هالیت میترسد و شوکه می شود. ییلدیز جلو آمده و با آوردن بهانه ای ماجرا را حل میکند و آنها تظاهر میکنند که کوزی، پسر خاله دوست لیلا است و آنها منتظر دوستش هستند. لیلا در ظاهر از قرار با دوستش منصرف شده و به بهانه کار داشتن سریع به خانه برمی‌گردد. صبح روز بعد، ییلدیز لیلا را بخاطر قرار پنهانی ملامت میکند و از او میخواهد هرچه سریع تر این رابطه را علنی کند.


⇐ برای دیدن مطالب بیشتر به لینک های: سریال ترکیه ای و سریال های در حال پخش ترکیه مراجعه کنید.

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا