سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت ۲۶ سریال ترکی کلاغ سیاه

در این مطلب از سایت کولاک خلاصه داستان قسمت ۲۶ سریال ترکی کلاغ سیاه را برای شما کاربران عزیز و علاقمند به سریال های ترکی آماده کرده ایم که در ادامه این پست می خوانید. بازیگرانی که در این سریال بازی می کنند عبارتند از: باریش اردوچ، بورجو بیریجیک، ستار تانریوجن، هتیجه اصلان، سنار شاهین، اشن ارگولو، آیتک سایان، ایپک ادرم، دریا بسرلر، آمینا کارمان، نورای شرف اوغلو، لونت اولگن،هنده دیلان هنچی، سو بورجو کوشن، آیکوت ییلماز از مهمترین هنرمندان و بازیگران سریال ترکی کلاغ سیاه هستند.

خلاصه داستان قسمت ۲۶ سریال ترکی کلاغ سیاه

مریم و کارتال سر میز شام نشسته اند. مریم به حرف های درویش فکر میکند. او به پسرش می گوید که امیدوار است روزی کوزگون به جمع خانواده بازگردد و باهم شام بخورند. همچنین می گوید که باید تا آن زمان از کوزگون فاصله بگیرند. کارتال که از برادرش بخاطر آتش زدن مغازه کینه به دل دارد، از سر میز بلند می شود و میرود. فسون میز غذا را آماده می کند و کوزگون با لذت بشقاب غذا را تمام می کند. او می گوید : « خیلی خوشمزه شده. چند ساله که غذای اینجوری نخورده بودم. مثل دستپخت مامانمه» ناگهان متوجه می شود که این غذا را مریم برایشان فرستاده است. او دیگر ادامه نمیدهد و میز را ترک می کند دیا به دیدن پدرش میرود. رأفت در بازداشتگاه زندانی است و فقط ده دقیقه اجازه ملاقات دارد.

دید دستان پدرش را می گیرد و به یاد دوران کودکی اش می افتد. مادرش مریض و بدحال در رختخواب خوابیده بود. او دست بچه ها و شوهرش (رأفت) را گرفته است و می گوید : « بعد از من این دست ها همیشه باید کنار هم باشن. دیلا آن روز ها را به یاد دارد که مادرش به علت بیماری از
دنیا رفت. رأفت می گوید : « توی دادگاه هر اتفاقی که بیوفته، بعد از من، تو باید از خواهر و برادرت مراقبت کنی. به لندن برنگرد و پیش خانواده ات باش.» دید به پدرش قول می دهد که این وضعیت زیاد طول نمی کشد و او را تبرئه خواهد کرد پس از برگشتن دید به خانه، شرمین با تیکه و کنایه دید را ناراحت می کند.

شرمین میگوید که دیلا فقط از راننده اش حمایت می کند و آدم های این خانه برایش بی اهمیت اند. پس بهتر است خانه را ترک کند. دیلا می گوید :  اون آدم راننده نیست. اون کوزگونه. و من همیشه از عزیزام حمایت می کنم. آدم های این خونه از جون و خون منن. ولی تو فقط همسر بابامی و مادر خواهرم.تو از من نیستی. با من وارد جنگ نشو وگرنه میبازی کوزگون یک ساک پر از اسکناس برمی دارد و سراغ درویش می رود. با این پول ها سراغ آدمی می گردد که حرفه ای باشد و کار قاتل پدرش (یوسف) را تمام کند کوزگون می داند که رأفت با خیانت اش باعث زندانی شدن پدرش شده و بهرام آدی وار پدرش را در زندان کشته است، دوریش اخطار می دهد که اگر با بهرام در بیفتد ممکن است کشته شود. کوزگون می گوید: من از هیچکس نمی ترسم. فکر اونجاشم کردم. من به این آدم ها نزدیک میشم و باهاشون سر په میز میشینم. از طرفی رأفت سعی داره گناهشو گردن راننده ها بندازه و آزاد بشه. من با خانواده راننده ها صحبت میکنم و نقشه هاشونو خراب می کنم.

بورا به علی می گوید که همچنان نتوانسته شخص خیانت کار را پیدا کند. بورا فکری دارد که مدارکی که پیدا کرده، به بهرام برساند تا کوزگون را نابود کند. بورا به دیدن دیلا می رود. دیا نمیخواهد با هیچکس صحبت کند. او به بورا در مورد دستگیری رأفت شک دارد. بورا می گوید که هیچوقت کاری نمی کند که باعث شود دید را از دست بدهد. و آن را ثابت خواهد کرد. کوزگون صد و سی هزار لیر در پاکت را به کارتال می دهد تا بدهی هایش را پرداخت کند. کارتال پول را پس می دهد و سعی دارد کوزگون را بیرون کند. اما کوزگون مصمم و با جدیت پول را روی میز می گذارد. او می گوید سوتفاهم پیش آمده و در زمان آتش سوزی مغازه نمی دانست که کارتال در مغازه است کوزگون همچنین می گوید که هیچوقت به آدم بی گناه صدمه نمیزند.

در محل کار قمری، خبر می آید که شخصی دفتر روزنامه را خریده است و از این پس مدیر جدید خواهند داشت. شرمین داغستانی بیلگین به عنوان رئیس جدید وارد دفتر میشود. قمری با دیدن او تعجب می کند. دیا تمام روز با وکیل های راننده ها صحبت کرده است. او که خسته شده، زیر
درخت همیشگی نشسته و تکیه داده است. کوزگون به وسیله افرادش از خلوت دیا باخبر شده. او به سراغ دیلا می رود و می گوید که دیگر دیروقت شده و ماندن خطرناک است. او که میداند دیلا می خواهد تنها باشد او را تنها میگذارد. اما از دور مراقب اش است. دید به یاد کودکی که با کوزگون آنجا می نشستند می افتد. آنها شمع روشن می کردند و برای پدرهایشان دعا می کردند… مریم به اتاق کارتال می رود و پول زیادی که دست کارتان است را می بیند. او پسرش را بازخواست می کند تا ببیند این پول از کجا آمده است، کارتال توضیح می دهد: « کوزگون این پول رو داده، بهای آتیش زدن مغازه است، باید پول بیمه رو میدادم وگرنه این خونه رو ازمون میگرفتن. به شما هم نگفتم تا ناراحت نشید مریم پول ها را برمی دارد و به حیاط میرود. آنها را آتش میزند و میگوید :  حاضرم بسقف بالای سرم نباشه اما این پول های کثیفه به خونم نیاد.» کارتال از سوختن پولها ناله می کند.

 

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی کلاغ سیاه 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا