سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا | داستان قسمت ۴۰۰ سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا
در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک داستان کامل قسمت ۴۰۰ سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا از نظرتان می گذرد، نظرات خود را در خصوص این سریال با ما در میان بگذارید.
فکرت با چند نفر دیگر که هماهنگ کرده به ملاقات دمیر می رود، وقتی سر میز می نشیند به دمیر می گوید استرس نداشته باشد همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت و بورک هایی که برای او گرفته است میدهد و از دمیر میخواهد با ارامش بخورد.
آدم های فکرت در زندان طبق نقشه با گفتن اینکه وقت ملاقات کم است و آنها نخواهند رفت دعوا میندازند و میان آنها و نگهبانان درگیری پیش می آید در این حال دمیر دستمالی به صورت خود می بندد و از شلوغی استفاده میکند و طبق نقشه سریع از در خارج میشود فکرت نیز پشت دمیر خارج میشود.
دمیر سریع فرار میکند و طبق نقشه چتین که با ماشین منتظر اوست پیش او میرود و سوار ماشین میشود و فرار میکنند و فکرت هم پشت آنها می آید.
فکرت به دمیر می گوید باید به مرسین برود و آنجا شخصی منتظر اوست که او را به بندر میبرد و دمیر را از کشور خارج میکند اما دمیر می گوید بدون زلیخا و بچه ها جایی نمی رود.
فکرت می گوید نمی توانند در حال حاضر به عمارت بروند چون دستگیر میشوند اما دمیر می گوید اگر زلیخا و بچه ها را با خود نبرد برمی گردد پیش پلیس و تسلیم میشود و او فقط برای این از زندان فرار کرده است تا بتواند از زلیخا و بچه ها محافظت کند فکرت با اصرار دمیر قبول میکند که به عمارت بروند و زلیخا و بچه ها را بردارند.
دمیر با ظاهری پوشانده به عمارت میرود و زلیخا که در حال صحبت با گلتن بود با دیدن دمیر تعجب میکند و از او میخواهد به زندان برگردد زیرا جرمش بیشتر خواهد شد.
دمیر می گوید هر چه گفته کار او نبوده باور نکرده اند و اگر زندان بماند باید تمام عمر خود را آنجا سپری کند. دمیر به زلیخا می گوید سریع حاضر شود و بچه ها را بردارد باید مدتی از چوکوروا بروند.
زلیخا با اینکه بسیار تعجب کرده است سریع حاضر میشود و به دمیر می گوید صبر کند تا بچه ها بیدار شوند اما دمیر فریاد میزند که وقت ندارند. افرادی با اسلحه به داخل عمارت حمله ور می شوند و شروع میکنند به تیراندازی و آتش سوزی در عمارت، همه ی افراد عمارت دمیر فکرت و زلیخا می ترسند از طرفی شوک میشوند که چه خبر شده است.
همه فریاد می کشند و دمیر و فکرت هم با تیر اندازی شروع به دفاع میکنند در حیاط درگیری بزرگی رخ میدهد، ناگهان افرادی که به صورت ناگهانی به عمارت حمله ور شده بودند عقب نشینی می کنند و فرار میکنند، و هدف آنها فقط ایجاد رعب وحشت در عمارت و ترساندن دمیر بود. با رفتن آنها زلیخا با گریه به دنبال دمیر میگردد و فکرت هم دمیر را صدا میزند ولی از دمیر خبری نیست که نیست.
در ادامه می خوانید:
خلاصه داستان قسمت ۴۰۱ ترکی روزگارانی در چوکوروا
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |