سریالسریال خارجی

سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا | داستان قسمت ۴۰۵ سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا

در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک داستان کامل قسمت ۴۰۵ سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا از نظرتان می گذرد، نظرات خود را در خصوص این سریال با ما در میان بگذارید.

او می گوید از این قضیه باید به عنوان تهدید استفاده کنند تا زلیخا را مجبور کنند به حرف هایش عمل کند چون تیر توی سینه امید است و اسلحه هم پیش اوست و هر زمان بخواهد می تواند به پلیس گزارش دهد.

اونا طبق برنامه ریزی هاکان ماشین امید را درون دره میندازند تا تصادف را صحنه سازی کنند. روز بعد زلیخا در بازار است که یک موتور سوار کیف او را می زند، هاکان که آنجاست با در ماشین موتور سوار را متوقف می کند و کیف را از او می گیرد و به زلیخا پس می دهد.

زلیخا از هاکان تشکر می کند و می رود. یک هفته بعد پلیس ماشین امید را از دره پیدا می کند و فکرت هم به آنجا می رود و پلیس هم می گوید جنازه قابل شناسایی نبوده و از روی مدارک امید را شناختند.

بتول به شرکت می رود و سند های زلیخا و عدنان را بررسی می کند و به این فکر می کند که همه آن ها را خواهد گرفت. فکرت با زلیخا تماس می گیرد و خبر تصادف و مرگ امید را می دهد.

زلیخا شوکه می شود و از اینکه خودش باعث مرگ امید نبوده خیالش کمی راحت می شود اما از مردن امید ناراحت می شود و خودش را در این قضیه مقصر می داند. او به لطفیه می گوید چون امید را تهدید کرده قصد رفتن داشته و در جاده تصادف کرده است، لطفیه زلیخا را دلداری می دهد و بدی های امید را برایش یادآوری می کند.

فکرت و تکین به کلانتری می روند دادستان می گوید اقوام او آن جا نیستند و جنازه اش را به کسی تحویل نمی دهند و بیمارستان او را دفن خواهد کرد. فکرت اجازه می خواهد که خودش جنازه را تحویل بگیرد و او را دفن کند.

روز بعد مراسم تشیع جنازه امید برگزار می شود و تکین و فکرت و زلیخا و لطفیه برای خاکسپاری می روند. لطفیه به بازار می رود و از خانوم ها می شنود که می گویند بین زلیخا و فکرت رابطه ای است و برای همین فکرت در خانه ی یامان زندگی می کند.

لطفیه به شدت عصبانی می شود و با آن ها دعوا می کند سپس به شرکت پیش تکین میرود و موضوع را به او می گوید. تکین هم عصبانی می شود و می گوید باید زودتر جلوی حرف مردم را بگیرند تا زلیخا بیشتر از این ناراحت نشود.

تکین و لطفیه مشغول حرف زدن هستند تکین می گوید خانه اش را برای فروش گذاشته چون عزیزانش را در آن خانه از دست داده و دیگر نمی خواهد آن جا زندگی کند. پلیس به خانه دمیر می رود و به زلیخا خبر می دهند که جومالی را دستگیر کردند اما اسم اون مرد جومالی نیست و اسمش دورموش کالجیه که خودش را به جای پدر اوزوم جا زده و پدر اوزوم چند ماه قبل در زندان مرده است.

در ادامه می خوانید:

خلاصه داستان قسمت ۴۰۶ سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا