سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت ۸۳ سریال ترکی تردید | سریال تردید Hercai قسمت ۸۳

خلاصه داستان قسمت ۸۳ سریال ترکی تردید همچنین سریال هرجایی Hercai قسمت ۸۳ به همراه جزئیات ماجرای این قسمت از سریال تردید در همین مطلب. «تردید» (هرجایی) Hercai یک سریال عاطفی و درام محصول کشور ترکیه‌ می باشد که در دو فصل ۲۵ قسمتی (هر قسمت در حدود ۱۵۰ دقیقه) تهیه و تولید شده است و هم اکنون در حال پخش است.

قسمت ۸۳ سریال ترکی تردید
قسمت ۸۳ سریال ترکی تردید

خلاصه داستان قسمت ۸۳ سریال ترکی تردید

ریان زیر باران داد می زند و خودش را به خاطر اتفاقی که برای پدرش افتاده سرزنش می کند. میران فریاد می کشد:« راست میگویی همه اینها تقصیر توست. بلاهایی که سر خانواده ات آمده مقصر تو هستی. تو برای خوشحالی خودت انها را فدا کردی. تو از پدرت کمک خواستی و باعث ناراحتی او شدی. اگر فکر میکنی وقتی خودت را مقصر بدانی حال پدرت بهتر خواهد شد این کار را بکن. » ریان روی زمین می نشیند و گریه می کند. میران ادامه میدهد: «توی این ماجرا تو بیگناه ترین هستی. یاد گرفته ای که گناه ها را به گردن بگیری بدون این که مقصر باشی. این کار را نکن. به خودت و من ظلم نکن. » میران او را بلند می کند و به داخل غار می برد، آتش درست می کند و لباس هایشان را خشک می کند و به ریان می گوید که نترسد چون همیشه کنار او خواهد بود و او را دلداری می دهد و می گوید که حال پدرش به زودی خوب خواهد شد. فیرات به اتاق عزیزه می رود و می گوید: «اسب ها برگشته اند اما خبری از ریان و میران نیست. » عزیزه می گوید: «نکند شاداغلو ها بلایی سرشان آورده باشند. » فیرات نگران شده و با عجله به سمت بیمارستان می رود. ولی وقتی ازاد چشمش به او می افتد می گوید: «اینجا چه کار داری؟ نکند آن عزیزه باز بلایی سر ریان آورده؟ » فیرات می گوید: «میران و ریان با هم بودند ولی هنوز برنگشته اند و دنبال آنها می گردم. » آزاد داد می زند: «نکند مثل آن دفعه که عزیزه میخواست با اسلحه من ریان را بکشد و تقصیر را به گردن من بیندازد باز نقشه ای کشیده اید؟ » زهرا که این حرف ها را شنیده است با ناراحتی داد می زند: «آن زن چه بلایی سر دخترم آورده؟ » و با گفتن این حرف حالش بد می شود. در همین حال ملیکه با او تماس می گیرد و می گوید که گل حالش خوب نیست. گریه می کند و بی قرار است. زهرا از آزاد می خواهد که او را به خانه برگرداند تا گل خانم را آرام کند.

اسما به بیمارستان زنگ می زند تا خبری از هازار بگیرد. و وقتی عزیزه متوجه کار او می شود او را بازخواست می کند که چرا می خواهد از حال دشمن مطلع شود. و به اسما می گوید: «هازار باید تاوان گناه هایش را بدهد. » اسما می پرسد: «پس ما که چشم هایمان را به روی واقعیت بستیم آیا تاوان نخواهیم داد؟ » عزیزه با کنایه می گوید: «من قبلا تاوانم را پس دادم. تو مواظب کارهای خودت باش. زهرا به خانه برمی گردد و کنار گل می رود و به او می گوید: «پدرت به زودی حالش خوب می شود و ریان هم پیش ما برخواهد گشت و درضمن صاحب یک خواهر یا برادر کوچک خواهی شد.گل خوشحال می شود و دستش را روی شکم مادرش می گذارد و به خواب می رود. ریان و میران کنار آتش نشسته اند. ریان می گوید مطمئن است پدرش برای کار مهمی به دیدن آنها آمده بوده وگرنه خودش را آنطور به خطر نمی انداخت. میران به او می گوید که فکر این چیزها را نکند چون وقتی پدرش به هوش بیاید همه چیز مشخص خواهد شد و ادامه می دهد: اگر این اتفاقات نبود من مثل حالا عاشقت بودم. عیدها برای دست بوس به دیدن خانواده هایمان می رفتیم و بچه هایمان را به مادرت میسپردیم و برای تعطیلات کنار دریا می رفتیم و در ساحل برای هم آواز می خواندیم. » ریان از تصور این چیزها گریه اش می گیرد. میران او را در آغوش می گیرد و می گوید: «دیگر اجازه نمی دهم اینطور گریه کنی. به تو قول می دهم وقتی این ماجرا ها تمام شود ما خوشبخت خواهیم شد. سپس هردو به خواب می روند. ولی حتی در خواب هم آرامش ندارد و کابوس به سراغش می آید. عزیزه در خوابش به او می گوید: «دلت را خوش نکن. میران هرگز از انتقامش دست برنخواهد داشت. » و بعد پدربزرگ و پدر و مادرش را می بیند که به او می گویند باعث مرگ هازار شده است و ریان از فکر مرگ پدرش از خواب می پرد.

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تردید Hercai

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا