سریالسریال خارجی

سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا | داستان قسمت ۴۰۲ سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا

در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک داستان کامل قسمت ۴۰۲ سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا از نظرتان می گذرد، نظرات خود را در خصوص این سریال با ما در میان بگذارید.

فکرت با چتین حرف می زن و می گوید که ممکن است کار هاکان باشد و موضوع قدیمی است و باید یکی از افراد هاکان را بیابند و موضوع را بفهمند. بتول با زلیخا صحبت می کند و از او می خواهد مثبت فکر کند و دمیر بر می گردد و زلیخا هنوز هم مضطرب است و فکرت هم به دادستانی می رود.

زلیخا می گوید که دادستان می گوید کار دمیر بود و قرار بوده که بعد دمیر زلیخا و بچه ها بروند. ثانیه پشت در اتاق اوزوم منتظر ایستاده است و به او نگاه می کند و در حالت بهت است و غفور از او می خواهد چیزی بخورد اما ثانیه می گوید وقتی اوزون در این حال است چیزی نمی خورد. پدر اوزوم هم انجاست و زلیخا وبتول و فکرت هم به بیمارستان می روند.

ثانیه با دیدن زلیخا او را در آغوش می گیرد و گریه می کنند. بتول با فکرت حرف می زند و میگوید زلیخا گفته دشمن دارند و فکرت می گوید حقیقت دارد ممکن است کار هاکان باشد که دوست قدیمی دیمر بوده و در شرکتی با هم شریک بودند بعدها دمیر از او جدا شده است و دشمن شده اند.

راشد در عمارت به بقیه حرف های شایعه چوکوروا را می گوید که گلتن وچتین و فادیک او را سرزنش می کنند. زلیخا به خانه بر می گردد و می گوید حالا اوزوم خوب است. فکرت و چتین پیش افرادشان می روند. زلیخا به اتاق بچه هایش می رود و بعد از دیدن بچه هایش در آغوش هامینه گریه می کند و می گوید بدون دمیر تنها مانده اند.

فکرت می گوید دشمن دمیر برادر ارکان است که فردی به نام هاکان است. شرمین با بتول حرف میزند و می گوید که امید به دروغ گفته است که بچه دار است و بتول حرص می خورد از اینکه ۲۵ درصد شرکت را از دست داده و شرمین می گوید آن شرکت به تو نمی رسد و بتول می گوید زلیخا یک فرد بی سواد از خانواده معمولی است و از عهده اش برمیاید.

فکلی به عمارت سر میزند و می گوید از دادستان اجازخ گرفته و همه بلا به دور به او می گویند. ثانیه با زلیخا تماس می گیرد و سراغ دمیر را می گیرد و می گوید نگران نباشد دمیر برمی گردد و زلیخا هم می گوید اوزوم حتما چشمانش را باز می کند. غفور پشت شیشه اتاق اوزوم نشسته و گریه می کند و ثانیه او را دلداری می دهد.

فکلی و لطفی در راه برگشتن از عمارت هستند و فکلی می گوید زلیخا حال خیلی بد بنظر می رسید و از لطفی می خواهد که زلیخا را تنها نگذارد و به شرمین اعتماد ندارد و دردسر امید هم است.

هاکان سر خاک برادرش میاید و با بغض می گوید چه کسی این بلا را سرت آورد؟ انتقامت را می گیرم و خونت روی زمین نمی ماند نگران نباش…هاکان به خواهر معمولش سر میزند و میبیند عکس برادرش را دست دارد و با مشت روی ویلچرش می کوبد و هاکان قول می دهد انتقامش را می گیرد.

هاکان از قدیر سوال می کند که کار چه کسی بوده است؟ قدیر می گوید نمی دانم فقط روزی ارکان آمده است و گفته که دمیر را میخواهد نابود کند و به ارثش کاری ندارد و نابودش می کند و از قدر می خواهد که کارش را یک سره کنند.

در ادامه می خوانید:

خلاصه داستان قسمت ۴۰۳ سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا