معرفی سریال ترکی تردید (هرجایی) به همراه عکس

خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی تردید (هرجایی) همچنین ماجرای همه قسمت های سریال hercai به همراه اطلاعات تکمیلی در این مطلب. بی وفا (هرجایی) یک سریال عاطفی و درام محصول کشور ترکیه‌ می باشد که در دو فصل ۲۵ قسمتی (هر قسمت در حدود ۱۵۰ دقیقه) تهیه و تولید شده است و هم اکنون در حال پخش است. آکین اوزو، گولچین سانتیرجی اوغلو، ابرو شاهین، اویا اونوستاشی، احمد تانسو تانشانلر، سرهت توتوملر از بازیگران این سریال می باشند.

خلاصه داستان سریال ترکی تردید (هرجایی)

داستان عشقی غیرممکن که زاده ی انتقام است. میران بعنوان تاجری وارد شهر میشه و مراوداتش رو با خانواده ی شاداوعلوها بیشتر وبیشتر میکنه و در نهایت نوه ی نصوح شاداوعلو رو خواستگاری میکنه. از اوجاییکه ریّان نوه ی تنی نصوح نیست و میران خواستگار واقعا خوبی محسوب میشه نصوح نوه ی دیگه اش رو بهش میده و میران که هدفش انتقامه قبول میکنه …

برای خواندن خلاصه داستان قسمت های قبل اینجا کلیک کنید.

قسمت ۱۸۹ سریال ترکی تردید (هرجایی)

هاندان تلاش می کند که جهان را راضی به فرستادن یارن و هارون به عمارت اصلان بی کند و یارن هم منتظر جواب پدرش است. اما جهان مردد است در همین حال هازار از راه می رسد و … برای خواندن ادامه داستان به لینک بالا مراجعه کنید.

قسمت ۱۸۸ سریال ترکی تردید (هرجایی)

عزیزه وقتی مطمئن می شود که نصوح حقیقت را گفته و هازار پسر اوست سعی می کند با او تماس بگیرد ولی هازار جواب نمی دهد چون محمود او را بی هوش کرده و … برای خواندن ادامه داستان به لینک بالا مراجعه کنید.

قسمت ۱۸۷ سریال ترکی تردید (هرجایی)

در بیمارستان عزیزه و فسون منتظر نشسته اند و سلطان با چهره ی عبوس از اتاق اصلان بیرون می آید و از عزیزه می خواهد که گورش را گم کند … برای خواندن ادامه داستان به لینک بالا مراجعه کنید.

قسمت ۱۸۶ سریال ترکی تردید (هرجایی)

میران به ریحان می گوید:« اگر می فهمیدم که محمد پدر واقعی من نیست کمتر عذاب می کشیدم. ولی نمی توانم هازار را به عنوان پدر قبول کنم.» … برای خواندن ادامه داستان به لینک بالا مراجعه کنید.

قسمت ۱۸۵ سریال ترکی تردید (هرجایی)

ریحان و میران به کمک هم هازار را سوار ماشین می کنند و او را به شهر می رسانند. هازار در اغوش میران از هوش می رود. … برای خواندن ادامه داستان به لینک بالا مراجعه کنید.

قسمت ۱۸۴ سریال ترکی تردید 

زهرا تلاش می کند هازار و میران را به هم نزدیکتر کند برای همین از میران می خواهد در پارک شهر همدیگر را ملاقات کنند اما جای خودش هازار را می فرستد … برای خواندن ادامه داستان به لینک بالا مراجعه کنید.