سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا | داستان قسمت ۴۳۱ سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا
در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک داستان کامل قسمت ۴۳۱ سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا از نظرتان می گذرد، نظرات خود را در خصوص این سریال با ما در میان بگذارید.
زلیخا و مهمت یکدیگر را در آن جا می بینند و با هم احوال پرسی می کنند، زلیخا تصمیم می گیرد که به خانه برود، اما چون ماشین ندارد به اصرار مهمت با او می رود. در طول مسیر، مهمت تلاش می کند تا به زلیخا نزدیک تر شود و به او حرف های عاشقانه می زند و سعی می کند که منظورش را به زلیخا برساند.
پس از آن که به عمارت می رسند به اتفاق هامینه با یکدیگر قهوه می خورند و بعد از گذشت مدتی مهمت به هتل می رود.
نصف شب تلفن عمارت زنگ می خورد که باعث ترس و تعجب زلیخا می شود، به ناچار تلفن را برمی دارد و جواب می دهد، کارکنان مزرعه خبر می دهند که تعدادی از گاو ها در اثر بیماری مردند و باقی گاو ها نیز مریض شده اند.
زلیخا کسی را پیدا نمی کند برای همین سریعا با مهمت تماس می گیرد و همراه او به مرزعه می رود. کارگر ها می گویند ما حدس می زنیم که کسی عمدا چیزی به غذای آن ها اضافه کرده تا آن ها را بکشد.
مهمت فورا به عبدالقدیر شک می کند و با اسلحه به سراغش می رود، عبدالقدیر که خواب است، بیدار می شود و با دیدن این صحنه زبانش بند می آید. مهمت به او می گوید مگر بهت هشدار نداده بودم که حق نداری به زلیخا نزدیک شوی؟ عبدالقدیر با زبان بند آمده به مهمت می فهماند که کار او نبوده است؛ اما مهمت برای ترساندن او با تفنگ خالی بهش شلیک می کند و می گوید سری بعد تفنگ خالی نخواهد بود.
فکرت بعد از فروختن مغازه ها به لطیفه زنگ می زند و می گوید که به زودی به چوکوروا برمی گردم. لطیفه خبر خسارت مزرعه را به او نمی دهد.
با روشن شدن هوا مهمت و زلیخا با هم به مزرعه می روند و می فهمند که بیماری در بین تمامی دام ها سرایت کرده است و دیگر کار از کار گذشته…
مهمت زلیخا را آرام می کند و می گوید خودم تمام خسارتی که به مزرعه زده شده را جبران می کنم، زلیخا هم برای تشکر از کمک های او تصمیم می گیرد که ۲۰ درصد دیگر از سهام شرکت را به او واگذار کند.
بتول به شرکت می رود و صحیبه خانم این خبر را به او می دهد.
خلاصه داستان قسمت ۴۳۲ سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |