سریالسریال خارجی
خلاصه داستان قسمت ۳۳ سریال ترکی آقای اشتباه | سریال آقای اشتباه قسمت ۳۳
داستان کامل قسمت ۳۳ سریال ترکی آقای اشتباه به همراه خلاصه ای از جزئیات و ماجرای خواندنی سریال ترکی bay yanlis در قسمت ۳۳ را اینجا بخوانید.سریال ترکی آقای اشتباه یک سریال تلویزیونی موفق و پربینندهی کمدی – عاشقانه محصول سال ۲۰۲۰ کشور ترکیه است.این سریال ترکی در یک فصل و ۱۳ قسمت در استانبول تولید شده است که تاکنون پخش آن از نیمه راه گذشته است. جان یامان و اوزگه گورل بازیگران اصلی این سریال هستند.
گیزم که از مدیر روابط عمومی شدن در مکان جدید ناامید شده، چشمانش پر از اشک می شود و تصمیم خودش را می گیرد. او مستقیم به شرکت تولگا می رود و می گوید که دوست دارد با او همکاری داشته باشد. تولگا به شرطی که او همچنان به عنوان جاسوس پیش اوزگور کار بکند قبول می کند و قول می دهد تا بعد از گرفتن لاگابیا از اوزگور، او را مدیر روابط عمومی بکند! گیزم از این پیشنهاد خیلی خوشش می آید و قبول می کند. اوزگور در لاگابیا نشسته که یشیم به همراه یکی از دوستانش به آنجا می آید و به عمد به او می گوید: «یکم پیش با سردار صحبت میکردم. با ازگین! چه عجیب که تصادفا با هم یجا کار میکنن! » اوزگور عصبی می شود و راه می افتد تا خودش را به محل جشن برساند. لونت که از موضوع حامله نبودن جانسو خبر ندارد و همچنان فکر می کند او حامله است، تصمیم می گیرد با زینب صحبت بکند و بگوید که قصد ازدواج با جانسو را دارد. زینب حرف های پدرش را گوش می دهد و می گوید: «پس زدی زیر قولت؟ باشه خوشبخت باشین! » و قهر کرده و انجا را ترک می کند. لونت زیرلب می گوید: «بچه ست! بالاخره عادت میکنه! » ایرم هم به جشن می آید و منتظر می ماند تا ازگی از سر لپ تاپش بلند بشود. سردار هم ازگی را سرگرم می کند و به بهانه این که قصد دارد از این به بعد برنامه ریزی تمام جشن ها را به او بسپارد مشغول حرف زدن با او می شود.
ازگی قبول می کند و اتفاقا از این فکر استقبال هم می کند و سردار با نقشه قبلی که به پیش خدمت سپرده، روی گوشی ازگی نوشیدنی می ریزد و گوشی به کل خاموش می شود. از طرفی اوزگور پشت سر هم به ازگی زنگ می زند اما وقتی می بیند که جواب نمی دهد نگران می شود. سردار از فرصت استفاده کرده و به در اتاق ازگی در هتل می رود و گوشی خودش را به او می دهد تا استفاده بکند. ازگی قبول نمی کند و همان موقع اوزگور از راه می رسد. سردار جا می خورد و بعد پوزخند زده و می گوید: «ِتو چرا همه جا هستی؟ آهان یادم رفته بود شما دوتا دوستای صمیمی هستین! » اوزگور می گوید: «نه ازگی دوست دخترمه! » و ازگی را جلوی چشم سردار می بوسد. سردار تعجب می کند و عصبی می شود و برای تخلیه عصبانیتش به در اتاق ایرم می رود و ایرم با کمال میل او را داخل اتاق راه می دهد. صبح، وقتی اوزگور و ازگی در حال برگشت به لاگابیا هستند، لونت به ازگی زنگ می زند و از او می خواهد تا لاگابیا را برای شب به خاطر خواستگاری از جانسو برایش آماده بکند. ازگی از شنیدن این خبر خیلی خوشحال می شود. دنیز به اوزان می گوید که دوست دارد از کارش استعفا بدهد و دنبال رویای خودش برود. اوزان از این تصمیم او استقبال می کند و می گوید: «تو هرچی بخوای بهش میرسی دنیز.» ازگی از اوزگور می خواهد تا به شرکت جدیدی که در آن کار می کند بیاید و قهوه بخورد.
اوزگور قبول می کند و این در حالی است که تولگا هم داخل شرکت است. اما لحظه ی آخر برای اوزگور کاری پیش می آید و داخل شرکت نمی رود. کمی بعد که ازگی در دفتر کارش نشسته تولگا برای معرفی پیش او می رود و مزه می ریزد که به مذاق ازگی خوش نمی آید! شب همه در لاگابیا جمع شده اند که ناگهان لونت در میان آتش بازی و فشفشه و نور و رنگ در کت شلوار سفید به میان جمع آنها می آید و مشغول رقصیدن می شود. بعد جلوی جانسو که شوکه شده زانو می زند و با انگشتر زیبایی از او خواستگاری می کند. جانسو فورا قبول می کند. لونت می گوید: «میخوام سه تایی کنار هم زندگی خوبی داشته باشیم… » جانسو جا می خورد و می گوید که حامله نیست و لونت از شنیدن این خبر شوکه شده و برای لحظه ای غش می کند و می گوید: «اما من به خاطر همین بهت پیشنهاد ازدواج دادم. » و وقتی می بیند جانسو عصبانی شده فورا حرفش را عوض می کند و جانسو را در آغوش می گیرد!
دنیز صبح به دفتر ارجمند می رود و استعفا نامه اش را مقابل او می گذارد و می گوید که قصد دارد دفتر حقوقی خودش را داشته باشد. ارجمند پوزخند می زند و می گوید: «خیلیا بودن این تصمیمو گرفتن اما بعدش اومدن و باز ازم کار گدایی کردن! » دنیز با جدیت می گوید: «تا تجربه نکنمش نمیتونم بگم چی میشه! » و از انجا می رود. لونت وقتی همراه جانسو وارد بیمارستان می شود، دستان او را می گیرد و همه به انها تبریک می گویند. جانسو از این که بالاخره رابطه شان علنی شده ذوق می کند. ازگی و اوزگور به مکان جدید می روند تا آنجا را بررسی بکنند. ناگهان تولگا هم به انجا می آید و به اوزگور می گوید: «اومدم مستاجر جدید رستورانم رو ببینم! صاحب اینجا انقدر این مکان رو ارزون گفت من به کل خریدمش! » ازوگور جا می خورد و همان موقع ازگی با تعجب به تولگا سلام می دهد و به اوزگور می گوید که تولگا رئیس جدیدش است. اوزگور عصبانی می شود و با حرص به تولگا خیره می شود.
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |