سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت دهم سریال کره ای ذهن زیبا بدون سانسور

در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک داستان کامل قسمت دهم سریال کره ای ذهن زیبا را می خوانید: این سریال با الهام از رمان گوتیک فرانکشتاین اثر مری شلی، داستان یک جراح مغز و اعصاب بسیار مشهور اما بی‌احساس و درگیرشدن او با مرگ‌های مرموز در بیمارستانی را بازگو می‌کند که در آنجا کار می‌کند.

گذشته

یونگ اوه حرف های پدرش را در خصوص عاشق شدن به یاد می آورد و با خودش می گوید همه کسانی که قلب دارند، می توانند عاشق شوند.

حال

دکتری برای معاینه خانم غر غرو بالای سرش رفته است که از دست تحقیر های بیمار خسته می شود و می رود که حال زن بد می شود و پرستار دکتر هیون را صدا می کند.

دکتر های بیمارستان دور هم نشسته اند و با هم حرف می زنند و مشغول مسخره کردن یکدیگر هستند و هار هار می خندند.

دکتر لی بالای سر بیمار خودخواه و غر غرو رفته است، دکتر هیون مشغول توضیح دادن وضعیت بیمار است که یونگ اوه با تشخیص او مخالفت می کند و ادامه می دهد که بایستی از داروی ضد سرطان استفاده کنند که سوگ جو به عنوان پزشک معالج او مخالفت می کند. دکتر لی با دکتر هیون مخالفت می کند، اما هیون حرف آخر را می زند و می گوید به دنبال پزشک دیگری می روم که دکتر بعدی هم حرف دکتر لی را می زند و می گوید نمونه برداری خطرناک است.

دکتر هیون نگران به خطر افتادن پروژه تولید داروی احیای قلب است و می تواند آن دکتر را برای نمونه برداری راضی کند.

جی سونگه به بیمارستان رفته است و می گوید که دزد بیمار هنوز امید به زندگی دارد و می خواهد که خوب شود، دکتر لی با او مخالفت می کند که جی سونگه هم با او تند برخورد می کند و قصد رفتن می کند که هیونگ اوه کوتاه می آید و قبول می کند که کمکش کند.

جی سونگه بالای سر دزد می رود و به او پیشنهاد کمک می دهد و با حرف هایش او را تا حدودی راضی می کند که درمان بشود.

دکتر لی بالای سر بیمار خودخواه رفته است و می خواهد با او حرف بزند که او غر می زند و می گوید به خاطر دیر وقت آمدن او حتما با مدیر کانگ حرف می زند تا توبیخش کند.

دکتر لی به او می گوید که تومورش قابل جراحی نیست و بایستی درمان غیرقانونی را در پیش بگیرد و اگر این کار را انجام ندهد زنده نمی ماند. دکتر لی در اتاق آن بیمار منتظر آمدن پزشک او است و بهش می گوید که نمونه برداری خطرناک است که آن دکتر عصبی می شود و می گوید او را به اتاق عملش راه نمی دهد و به دستیارش می گوید که هر چه سریع تر اتاق عمل را آماده کنند تا کارش را انجام دهد.

دکترش او را به اتاق عمل می برد که دکتر لی را داخل آن جا می بیند و با هم شروع به جراحی می کنند و دکتر لی بابت این که او دارد برایش درد و دل می کند، مسخره اش می کند و به جراحی اش ادامه می دهد.

به نظر می آید که آن ها برخلاف مقررات بیمارستان درمان غیرقانونی را انجام داده اند تا بتوانند جون بیمار را نجات دهند. مدیر کانگ با تلفن صحبت می کند و شروع به داد و بیداد می کند و لی را به اتاقش صدا می کند.

جی سونگه که بالای سر بیمار دزد است و حالش حسابی شده است و با دکتر لی تماس می گیرد.

بیمار خودخواه که حالش خوب شده است به اتاق مدیر کانگ رفته و به او می گوید که اگر با ادامه طبابت دکتر لی در بیمارستان موافقت کند هزینه ای بیشتر از جریمه آن ها می پردازد و مدیر کانگ به اجبار کوتاه می آید و هیونگ اوه می رود.

دکتر لی بالای سر بیمار دزد می رود و به او می گوید حالا که قصد تسلیم شدن دارد، بهتر است زودتر بمیرد که به محض بیرون رفتن او می گوید من دوست دارم زنده بمونم و کنار خانواده ام باشم اما پول درمان رو ندارم و نمی توانم آن را بپردازم.

یونگ اوه به او می گوید که نگران پولش نباشد و پسر را برای این که اذیت نشود، تنها می گذارد و او حسابی با خودش گریه می کند. اتاق عمل را برای جراحی او آماده می کنند.

جی سونگه به اتاق دکتر لی رفته است و خودش را کارآگاه پرونده خطاب می کند و گزارشات کامل را بهش می دهد و از طرف او برگه قرعه کشی فروشگاه را بهش می دهد و می گوید که اگر برنده شد حتما بهش خبر بدهد.

جی سونگه به دکتر لی می گوید امید در نظر او یعنی این که فردا متفاوت است و او امیدوار ترین آدمی است که تا به حال در زندگی اش دیده است.

با رفتن جی سونگه، یونگ اوه حرف های او را دائما مرور می کند و می رود. جی سونگه خواب است که برادرش از خواب بیدارش می کند و وقتی می فهمد که برادرش مشغول بازی است و درس نمی خواند کامپیوتر را خاموش می کند و می رود.

دکتر لی با جی سونگه قرار می گذارد و می گوید که با این وجود که همه می گویند او خطرناک است و قلب ندارد، عاشق شده است و می خواهد از اون خانم خاستگاری کند و از جی سونگه کمک می خواهد. جی سونگه به او می گوید که به نظرش او اصلا هم خطرناک و بی احساس نیست که حسابی باعث خوشحالی اش می شود.

دکتر چه با مردی که به نظر می آید همان همکار قدیمی دکتر لی است، درباره یونگ اوه لی و بیماری اش حرف می زنند و مردی که حالا دیگر قدرت راه رفتن ندارد؛ بی صبرانه دلش می خواهد که دکتر لی و یونگ اوه را ببیند.

پسر بچه ای را به بیمارستان برده اند و یانگ از پرسنل بیمارستان باهاش حرف می زند که مادرش از راه می رسد و می خواهد او را ببرد که دکتر لی جلویش را می گیرد و می گوید بهتر است دکتر تشخیص بدهد که حالش خوب است یا نه اما مادرش به زور دست بچه را می کشد و می برد که پسرش از حال می رود و روی زمین می افتد. یونگ اوه از تومور پسرش می گوید و اتاق عمل را برای جراحی آماده می کند و به مادرش اطلاع می دهد که بعد از جراحی توضیحات کامل را بهش می دهد و می رود.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا