سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت سیزدهم سریال کره ای ذهن زیبا بدون سانسور

در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک داستان کامل قسمت سیزدهم سریال کره ای ذهن زیبا را می خوانید: این سریال با الهام از رمان گوتیک فرانکشتاین اثر مری شلی، داستان یک جراح مغز و اعصاب بسیار مشهور اما بی‌احساس و درگیرشدن او با مرگ‌های مرموز در بیمارستانی را بازگو می‌کند که در آنجا کار می‌کند.

گذشته

یونگ اوه نقاشی می کشد و گذشته اش را به یاد می آورد از روزی که دکتر لی او را عمل کرد و به سرپرستی اش گرفت.

حال

دکتر یانگ، پرستار جانک را صدا می کند و به ایست مراقبتی می رود و اطلاع می دهد که بیمار پس از تزریق دارو دچار شوک شده است و همه بیماران فکر می کنند که خانم جانک برای انتقام گرفتن از بیمارستان این کار را انجام داده است.

دکتر ها عمیقا مشغول حرف زدن هستند که دکتر لی خودش را نشان می دهد و با آن ها حرف می زند که به خاطر یهویی بودن این اتفاق همه می ترسند و عقب می روند، دکتر لی به آن ها می گوید که این کار تنها توطئه بیمارستان است.

دکتر لی بالای سر بیمار می رود و دکتر یانگ تمامی اتفاقات را تعریف می کند و بالای سر او گریه می کند. دکتر لی به او می گوید که اگر احساساتش بر او غلبه کند نمی تواند تصمیم بگیرد و خوب بیماری را تشخیص دهد.

دکتر چه قصد بیرون کردن پرستار جانک را دارد که دکتر لی آن جا می رود و می گوید که خانم جانک اشتباهی نکرده است و باید به کارش در بیمارستان ادامه دهد و با توضیحات دکتر لی کسی نمی تواند او را بیرون کند.

پرستار جانک، بیمار باردار دکتر لی را به اتاق عمل می برد و بعد از زایمان زودرس، دکتر لی جراحی را شروع می کند…

دکتر یانگ آینه ای مقابل دوستش قرار می دهد و او با دیدن پوستش که حالا خوب شده حسابی می خندد و از دکتر یانگ تشکر می کند.

پدر دکتر لی به اتاق مدیر یانک رفته و به او می گوید که اگر تعدیل نیرو کنند، حسابی دچار ضرر می شوند و او را برای انجام ندادن این کار قانع می کند.

دوست دکتر یانگ که مرخص شده به او یک جعبه کفش می دهد و می گوید حالا دیگر با هم بی حساب شدیم و بار سنگین گناه از روی دوشم برداشته شده است و او هم بهش تاکید می کند که برای سلامتی اش هم که شده مراقب خودش باشد و بعد از تشکر از دکتر لی می رود.

پرستار جانک که حسابی شوخ طبعه به کنار دکتر یانگ می رود و بعد از مدتی گپ زدن با هم هر کدام به سراغ کارشان می روند.

دکتر لی و پرستار جانک با هم درباره بیمار تازه عمل شده و دختر هفت ماهه اش حرف می زنند و خانم پرستار به دکتر کوچولوی آن زن تولدش را تبریک می گوید و می رود.

بیمار اورژانسی به بیمارستان آورده اند که دکتر لی بالای سرش می رود و سعی در احیای او دارد، او همان دوست دکتر یانگ که به تازگی از بیمارستان مرخص شده بود است و از بقیه می پرسد که می گویند حین کار از ارتفاع سقوط کرده است.

دکتر لی تمام تلاشش را می کند تا او را احیا کند، اما او دوام نمی آورد و می میرد که دکتر یانگ بی اندازه بالای سرش گریه می کند و حال بقیه هم تحت تاثیر او قرار می گیرد و گویا دکتر لی هم حال خوشی ندارد و در بهت کامل از آن جا می رود.

دکتر لی به خودش می گوید که هیچ وقت یاد نگرفته که چجوری گریه کند و دکتر مین جی به او می گوید که هنوز هیچ تغییری نکرده است و مغز در حالت قبل قرار دارد.

جی سونگه برای جواب به دکتر لی با او به سر قرار رفته است. جی سونگه به او می گوید که از پیشنهاد ازدواج منصرف شده است و هم چنان حالش خوب نشده و نمی تواند او را به زندگی اش راه بدهد.

دکتر لی به اتاق مدیر یانک رفته است و بابت آوردن اسپانسر برای داروی احیای قلب خواهش می کند که تجدید نظر کنند و مقابل پایش زانو می زند که مدیر یانک می گوید، سرمایه گذار دوست قدیمی او است و دکتر لی حسابی متعجب می شود.

مریضی به اتاق دکتر لی رفته است و می گوید صورتش حسابی می سوزد و حاضر است هر کاری بکند تا این درد از بین برود و مین جی توضیحاتی در این خصوص بهش می دهد و دکتر لی می گوید که او هیچ عصبی در صورتش ندارد و این درد ها تنها توهم است و مغز برای این که جای خالی آن اعصاب را پر کند، این درد را تلقین می کند.

دوست دکتر لی با او حرف می زند و می گوید هیچ علاقه ای به کار با تو ندارم و از هر کاری که کرده ای خبر دارم و نمی خواهم به قیمت جون بیماران با تو کار کنم.

دوستش بهش می گوید که قرار بود زندگیتو وقف بچه ای که بهش آسیب زدی بکنی و حالا روی تحقیقاتی که کرده ای غیرت داری و معلوم نیست چیکار کرده ای و به او می گوید قصد دارد که از یونگ اوه برای درمانش کمک بگیرد و تهدید می کند که اگر موافقت نکند، همه چیز را بهش می گوید.

جی سونگه به بیمارستان رفته است و مدام با کسی تماس می گیرد که پاسخ نمی دهد و کسی نیست جز دکتر لی اما در آسانسور متوجه می شود که او هم آن جا است و حسابی خوشحال می شود، اما سعی می کند که بروز ندهد و به او می گوید، جوابم مثبته و بهتر با یک اسکن مغز نا امید نشود و باز هم تلاش کند تا بیماری اش خوب شود و از او می خواهد که به پیشنهاد و جواب بله او باز هم فکر کند اما یونگ اوه بدون زدن هیچ حرفی از آسانسور بیرون می رود…

دکتر ها در اتاق مذاکره با هم درباره یک بیمار حرف می زنند تا برای درمان او به یک اتفاق نظر برسند و پزشک معالجش بهش می گوید و او هیچ مشکلی ندارد. بیمار و همراه دکتر با هم مشغول حرف زدن هستند و او می گوید می خواهم شوهرم بیشتر زنده بماند تا بچه اش را ببیند و در آغوشش بکشد که دکتر لی به کنار آن ها می رود و می گوید من این جراحی را انجام می دهم و باعث تعجب همه می شود.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا