سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت هفتم سریال کره ای ذهن زیبا

در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک داستان کامل قسمت هفتم سریال کره ای ذهن زیبا را می خوانید: این سریال با الهام از رمان گوتیک فرانکشتاین اثر مری شلی، داستان یک جراح مغز و اعصاب بسیار مشهور اما بی‌احساس و درگیرشدن او با مرگ‌های مرموز در بیمارستانی را بازگو می‌کند که در آنجا کار می‌کند.

گذشته

دکتر لی پدر هیونگ به او یاد می دهد که عشق و علاقه جیست و خانواده چگونه به وجود می آید و برای هم باید چه کار هایی بکنند.

اخبار اعلام می کند که یکی از روسا از سمت خودش کناره گیری کرده و قرار است شرکت ها را ادغام کنند. دکتر چه اعلام می کند که وقت کافی ندارند و مرحله سوم تحقیقات به خوبی پیش رفته است و باید سریعا مرحله درمان سلول های بنیادی را شروع کنند، اما مسئول این ماجرا مقاومت می کند و می گوید ممکن است که ریاست جمهوری من به خطر بیوفتد.

رییس بیمارستان از جوانب مالی صحبت می کند و ادامه می دهد که بهتر است این اتفاق بیوفتد وگرنه همه چیز را از دست می دهند و از نبودن دکتر لی خوشحال هستند تا هیچ مانع دیگری برای کار هایشان وجود ندارند.

دکتر هیون به سراغ دکتر چه رفته که او از تحقیقاتش می گوید و خوشحال است که هیون هیچ مدرک و شاهدی برای این که آن ها قاتل هستند را ندارد. هیون از آن جا می رود و حرف های هیونگ را با خودش مرور می کند و اصلا حال خوبی ندارد.

هیونگ به دنبال دکتر لی است که نامزد سابقش به او می گوید هیونگ هیچ وقت به هیچ بیمارستانی بر نمی گردد و دیگر توان گذشته اش را ندارد و در مقابل بیمارانش شکسته است.

هیونگ از خواب بیدار می شود و خودش را در جایی که شباهتی به خانه اش ندارد، می بیند که شوکه اش می کند، برادر جی سونگه فکر می کنند که او برای ازدواج باهاش آمده است که  جی سونگ خیسش می کند اما با بیرون آمدن هیونگ ناخواسته او را هم خیس می کند که اصلا از بابت این کار ناراحت نمی شود.

مادر جی سونگه هم بر این باور است که آن ها با هم دوست هستند و قصد ازدواج دارند اما دخترش هر چه تلاش می کند جلویش را بگیرد، موفق نمی شود.

برادر جی سونگه یکی از همسایه هایشان که مریض است و به خانه آورده تا هیونگ معاینه اش کند و کاری برایش انجام دهد.

هیونگ که حال خوبی ندارد تنها یکم به او نگاه می کند و می رود که جی سونگه به دنبالش می رود، مادر شوهر آن زن به دنبالش می رود و می خواهد به خانه ببرتش که کتکش می زند اما برادر جی سونگه با او کل کل می کند و بعد از آن که آن پیرزن خونه شان را بهم می ریزد، می رود.

جی سونگه با هیونگ حرف می زند و می خواهد آرامش کند، هیونگ فکر می کند که او برای این که خوبش کند به اینجا آورده اش و فکر می کند که دیوانه است. جی سونگه به هیون می گوید من حس می کنم که شما احساس و علاقه داری و غیرممکن است که بدون این ها برای بیمارانش جونش را به خطر بیاندازد.

هیونگ از رفتار های پیرزن به جی سونگه می گوید که او می خواهد عروسش را بکشد برای همین سریعا هول می شود و خودش را در آب می اندازد تا مانع این اتفاق بشود.

پزشکان بیمارستان هیونگ سانگ خانمی را آماده عمل قلب کرده اند و از او درباره آرزو هایش سوال می پرسند و سعی می کنند آرامش کنند…

دکتر هیون به سراغ پدر دکتر لی رفته است تا بتواند با هیونگ ارتباط برقرار کند اما او می خواهد بفهمد که باهاش چه کاری دارد که هیون طفره می رود و دکتر لی قول می دهد با برگشت پسرش از او بخواهد که باهاش تماس بگیرد.

هیون از او می پرسد که چرا پسرش را ول کرده رفته که باعث عصبانیت دکتر لی می شود و سریعا اتاق او را ترک می کند.

هیونگ همچنان در آن روستا است و زن مریض را به دکتر برده است که می گویند سکته کرده است و خود دکتر لی بالای سرش می رود. تمام اهالی از این که پیرزن قصد کشتن عروسش را داشته حرف می زنند اما خبری از جی سونگه در آن جا نیست.

جی سونگه به خانه پیرزن رفته و آن جا دنبال چیزی می گردد تا بتواند دلیل کارش بفهمد. هیونگ از روی حالات صورت زن شروع به تضخیص وضعیتش می کند که حرف های مین جی را مرور می کند و وقتی بر می گردد، جی سونگه را پشت سر خودش می بیند.

مادر جی سونگه به او زنگ می زند و می گوید مادر شوهر این زن خودش را پیش پلیس معرفی کرده است، او این خبر را به هیونگ می دهد که باعث خوشحالی اش می شود و شروع به تشخیص بیماری او می کند و با دکتر معالجش حرف می زند که زن مریض شروع به لرزیدن می کند و دکتر لی فکر می کند که اشتباه کرده است و اتاق را ترک می کند و جی سونگه نمی تواند جلویش را بگیرد.

قلب پیوندی خانمی که در اتاق عمل است مناسب نیست و پزشکان در آن جا تصمیم می گیرند که این اتفاق نیوفتد و پیوند نزنند که موجب احساساتی شدن دکتر جراح می شود اما دکتر هیون آرامش می کند و می گوید بهتر است برای پیوند بعدی صبر کند.

بیمار بعد از به هوش اومدنش فکر می کند که قلبش پیوند داده شده و حالت الان قلبش به دلیل این است که قلب یک پسر بچه را به او پیوند زده اند و منتظر این است تا پر انرژی کار کند.

دکتر هیون، دکتر کیم را به خاطرش می آورد که دکتر چه به کنارش می رود و به او می گوید که فهمیده چرا آن قلب را پیوند نزده است و حرف دکتر لی را پیش می کشد و می گوید با درست شدن داروی احیای قلب دیگر نیازی به پیوند نیست، اما هیون می گوید می خواهم به هیونگ بگویم که آن ها چه موجود پلیدی هستند و می رود.

جی سونگه به هیونگ درباره حالش و کار مادر شوهر آن دختر می گوید و از امیدی که او برای خرید ویلچر داشته حرف می زند و گمان نمی کند که پیرزن قصد کشتنش را داشته باشد.

هیونگ بالای سر بیمار می رود و می گوید که او ناخواسته خودش را در دریا انداخته و نه سکته و نه خون ریزی مغزی کرده است و تنها توهم دارد.

زن مریض برای خنک کردن خودش و پایین آوردن فشارش این کار را انجام داده است و دستور می دهد که بهش دارو ضد سیستم ایمنی بدهند و جی سونگه اجازه نمی دهد که در کار او دخالت کنند.

هیونگ با تزریق این دارو آرومش می کند که بیمار شروع به حرف زدن می کند و سراغ مادرش را می گیرد.

مادر جی سونگه به کنار پیرزن رفته است و از او درباره اعترافش سوال می کند که او فکر می کند عروسش ازش بدش می آید و او برای نگرانی اش این کار را کرده و می خواسته مرکز نگهداری از او مراقبت کنند.

زن مریض می خواهد که دکتر و مادر شوهر را ببیند. با آمدن مادر شوهرش از جایش بلند می شود و هم دیگر را در آغوش می کشند و گریه می کنند.

دکتر لی از جی سونگه بابت این که او را به این جا آورده است تشکر می گوید با به دست آوردن اعتماد به نفسش اعلام می کند که به بیمارستان بر می گردد تا همه چیز را از اول شروع کند و به طبابتش ادامه دهد.

دکتر درمانگاه روستا به کنار آن ها می رود تا او را برای دیدن مریض به آن جا ببرد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا