سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت پانزدهم سریال کره ای ذهن زیبا بدون سانسور

در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک داستان کامل قسمت پانزدهم سریال کره ای ذهن زیبا را می خوانید: این سریال با الهام از رمان گوتیک فرانکشتاین اثر مری شلی، داستان یک جراح مغز و اعصاب بسیار مشهور اما بی‌احساس و درگیرشدن او با مرگ‌های مرموز در بیمارستانی را بازگو می‌کند که در آنجا کار می‌کند.

گذشته

دکتر یونگ وه دوست دکتر لی گذشته را به خاطر می آورد که متوجه عوض نشدن عکس ها شده است و دنبال او می گردد. او دکتر لی را در جمعی که همه تحسینش می کنند، می بیند و بعد از کنار گذاشتن عکس ها به کنار آن ها می رود و با حرف هایش تخریبش می کند و او را فریب کار می خواند، اما دکتر لی ماجرا را به نفع خودش جمع می کند و به نظر می آید که استارت کینه اش به دکتر لی از آن جا می خورد.

بعد از آن در تراس بیمارستان با هم حرف می زنند و دکتر یونگ وه به سمت دکتر لی حمله ور می شود که از آن جا پایین پرت می رود و به سرعت دست بچه اش را می گیرد و کمی دور تر با تلفن کارتی به اورژانس زنگ می زند.

حال

دکتر یونگ اوه لی در اتاقش نشسته هم چنان لحظاتی که برای احیای بیمار تلاش می کرد را به خاطر می آورد و به اتاق پدرش می رود که با جای خالی اش رو به رو می شود. پدرش گذشته یونگ اوه و کار های آن مدت را به خاطرش می آورد که یونگ اوه به خانه می رسد و شروع به صحبت با او می کند و می گوید چطور همه بی احساس خطابش می کنند در حالی که همیشه به فکر سلامت بیمارانش بوده و درد آن ها را حس می کرده و به تنها چیزی که فکر نمی کرده پول بوده است؟ از پدرش خواهش می کند که حقیقت را بگوید اگر اختلال روانی دارد، چطور او را دوست دارد و همه زندگی اش است و شروع به کندن کاغذ های روی دیوار اتاقش می کند و می گوید دیگر هیچ نیازی به آن ها ندارد.

پدرش اصلا حال خوبی ندارد و شروع به حرف زدن می کند. دکتر لی می گوید که او هر کاری در توانش بوده برایش انجام داده است و مثل پسرش دوستش دارد و یونگ اوه از او می خواهد اگر دوستش دارد اجازه بدهد که در دنیایی که درک و دوست داشتن و عاطفه وجود دارد زندگی کند و می رود.

دکتر لی پسر به اتاقش بر می گردد، لباس پزشکی اش را می پوشد و به سراغ باقی دکتر ها می رود و می گوید قصد دارم جلسه بررسی علل مرگ برگزار کنم که باعث تعجب همه می شود و متوجه می شوند که دکتر ها همه تعجب می کنند و دنبال مقصر می گردند که یکی از دکتر ها دکتر یانگ را مقصر می دانند اما او از خودش دفاع می کند و می رود.

پیامک کنفرانس علت مرگ بیمار برای همه می رود و جلسه آغاز می شود، دکتر لی شروع به صحبت می کند که پدرش به آن جا می رود و همه با احترام از جایشان بلند می شوند و دکتر لی می خواهد که او به جای پسرش این کنفرانس را اداره کند.

پدرش به جایگاه می رود و از او می پرسد که چرا قبول به انجام این کار کرده است که یونگ اوه پاسخ می دهد می خواستم به هر ترتیبی که بود بهش کمک کنم.

دکتر لی درباره متوقف کردن، احیای قلب می پرسد که دکتر لی توی فکر فرو می رود و هیچ پاسخی نمی دهد. اما دکتر لی جواب می دهد و می گوید تو تمام تلاشتو کرده بودی و گاها هیچ جوابی برای هیچ سوالی وجود ندارد و با گفتن پایان جسله همه می روند.

بعد از رفتن همه دکتر ها یونگ اوه به پدرش می گوید که او برای این که بیمارش را کاملا درک کرده بود و از مرگش ناراحت شده بود این جلسه را برگزار کرده است و هیچ وقت بخاطر پول مثل بقیه کسی را مداوا نکرده است.

او به پدرش می گوید و ادامه می دهد که دیگر نمی تواند به همچین زندگی به ویژه در این بیمارستان ادامه دهد و می رود که همسر بیمار جلوی راهش سبز می شود و می گوید من که نمی خواستم همسرم را عمل کنید و با دادن یک گوشی به او می گوید که همه احساساتش را در این جا گفته و می رود.

دکتر لی با پوشیدن لباس هایش از اتاق بیرون می رود که مین جی را می بیند و بهش می گوید که بیا از اول شروع کنیم و او به خاطر منفعت خودش دروغ گفته است.

دکتر لی می گوید ذهن من زیباست من تو رو بخشیدم اما طول می کشد که بدی ها رو فراموش کنم و می رود.

یونگ اوه تمام مدت در ماشینش لحظات آخر درمان بیمار و حرف هایش را به خاطر می آورد و گریه می کند. بعد از مدتی ماشین را گوشه ای پارک می کند و ویدئو بیمارش را می بیند…

بیمارش بهش می گوید که شما به قولت عمل کردی و با درکت اجازه ندادی که در آخرین لحظات زندگیم تنها باشم و در آن فیلم از دکتر لی می خواهد که بچه اش را تنها نگذارد، یونگ اوه تمام لحظاتی که فیلم را می بیند گریه می کند و اصلا حال خوشی ندارد.

روز بعد یونگ اوه و جی سونگه با هم بیرون رفته اند و یونگ اوه تیپ جدیدی زده و کنار جی سونگه راه می رود هی می خواهد دستش را بگیرد که جی سونگه جلویش را می گیرد و هر بار به بهونه ای دستش را می کشد.

دکتر لی با کلی شوخی و تیپ جدیدش به بیمارستان می رود که همه تعجب می کنند و نمی توانند او را باور کنند. هر کس که در بیمارستان می بینتش، تعجب می کنند و می روند و باورشان نمی شود که او همان دکتر لی باشد.

دکتر یونگ وه، دکتر چه و مدیر یانگ درباره تجاری سازی دارو احیای قلب حرف می زنند و شادی می کنند. دکتر هیون به اتاق دکتر چه می رود و درباره تحقیقات جدید می پرسد که متوجه می شود آن ها به دنبال ثروت هستند و دکتر چه حرفش را تایید می کند و می گوید اگر کسی سر راهم قرار بگیرد مثل دکتر شین از بین می برمش اما دکتر هیون که صدایش را ضبط کرده است می گوید این مدرک برای دادگاه کافی است و اگر تحقیقات مطابق میلش پیش نرود به همه چیز را به همه می گوید.

دکتر یونگ وه به دکتر لی می گوید که اگر بعد از عمل یونگ اوه را پیش دکتر دیگری می برد متوجه می شد که اشتباه نکرده است و پست مدیریتی باعث شد که همیشه بهش کینه داشته باشد و بخواهد که اذیتش کند اما دکتر لی می گوید او این آسیب را به خودش زده است و پسرش را دوست دارد و هرگز تسلیم نمی شود.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا