سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت چهاردهم سریال کره ای ذهن زیبا بدون سانسور

در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک داستان کامل قسمت چهاردهم سریال کره ای ذهن زیبا را می خوانید: این سریال با الهام از رمان گوتیک فرانکشتاین اثر مری شلی، داستان یک جراح مغز و اعصاب بسیار مشهور اما بی‌احساس و درگیرشدن او با مرگ‌های مرموز در بیمارستانی را بازگو می‌کند که در آنجا کار می‌کند.

پرستار جانک و دکتر ها درباره دکتر لی و رفتار هایش صحبت می کنند، خانم جانک می گوید آن مرد خودش می خواهد که بچه اش را ببیند و نمی توان خواسته اش را نادیده گرفت، اما یکی از دکتر ها می گوید که دکتر لی هیچ احساسی ندارد و برای حس کنجکاوی اش در پزشکی این کار را می خواهد، انجام دهد.

یونگ اوه و پدرش عکس های بیمار را می بینند و پدرش در بهت و تعجب است که چطور او را قبول کرده و باور نمی کند ولی حتی خود یونگ اوه هم نمی داند و می رود، بعد از رفتن یونگ اوه، دکتر لی حرف ها و تهدید دوستش را به خاطر می آورد و حالش بد می شود.

دکتر لی تمام شرایط عمل را به مرد بیمار می گوید و به او رضایت نامه را می دهد تا آن را امضا کند، بیمار از دکتر لی می پرسد که چرا او این کار را قبول کرده است اما باز هم دکتر لی جوابی نمی دهد.

جی سونگه، به اتاق دکتر هیون رفته است و می گوید که به بخش جنایی اداره منتقل شدم و برای چکاپ آمده ام، وقت رفتن به او می گوید که در نظرش همیشه مرد خوب و پاکی بوده و امیدوار است که همیشه همانطور بماند.

دکتر ها در حال انتقال بیمار به اتاق عمل هستند که همسرش بالای سرش می رود و می گوید نمی خواهم این عمل انجام شود، اما بیمار با اصرار خودش به اتاق عمل می رود و همسرش پشت سر آن ها گریه می کند. بیمار در اتاق عمل با دکتر لی حرف می زند و بابت رفتار های همسرش عذرخواهی می کند و می گوید ترس از دست دادن او و بارداری باعث این اتفاق شده و او برای درمان شدن رضایت به عمل داده و از دکتر خواهش می کند که زنده بماند.

دکتر لی در اتاقش است که دوستش به کنارش می رود و می گوید یونگ اوه درست مثل او است و حاصل تربیت او می باشد و باز هم درباره پیشنهادش صحبت می کند…

 دکتر لی از اتاق عمل بیرون می آید و به همسر او می گوید که عمل موفقیت آمیز بود و همسرش زنده مانده است. همه دکتر ها او را تحسین می کنند و بعد از ریکاوری بیمار و همسرش برای تشکر پیش دکتر لی می روند.

پدر یونگ اوه درباره وضعیت بیمار از او می پرسد و می گوید و تومور دیگری به نخاعش رسیده و باید زودتر رادیوتراپی را شروع کند. او می گوید من اجازه دادم از بیمارستان بروند تا مثل مردم عادی خوشبخت باشند و امید را به آن ها برگرداند.

دکتر لی صحبت های جی سونگه و همسر بیمار را به یاد می آورد و با خودش توی فکر است که بیمار با حال اورژانسی بر می گردد و همسرش تمام مدت گریه می کند. بیمار روی تخت خوابیده است و دکتر بالای سرش می رود و می گوید می خواهم تومور ستون فقرات را با رادیوتراپی درمان کنم و بهت قول دادم که بچه ات را بغل کنی و از بیمار قول می گیرد تا هر کاری را که از او خواست انجام دهد.

دکتری که دائما با دکتر لی لج است، پشت سرش بد می گویند اما دکتر در اتاق بیمار کارش را انجام می دهد و به حرف هیچ کس گوش نمی دهد. او به همسر بیمار می گوید که هر کاری از دستش بربیاید برای بیمار انجام می دهد و از او نیز صبوری می خواهد.

مدیر یانک، دکتر چه و دوست دکتر لی با هم درباره دکتر لی پدر صحبت می کنند و دکتر چه می گوید بهتر است که برای رازی که او دارد با هم معامله کنند و کارشان را از پیش ببرند.

دکتر لی پدر با دکتر هیون صحبت می کنند و دکتر لی می گوید که اگر او مسئول این تحقیقات است می پذیرد و امیدوار است تجاری سازی به گونه ای پیش برود که در راستای بهبود بیماران باشد.

یونگ اوه تمام مدت بالای سر بیمارش نشسته است و هوایش را دارد که دکتر لی از پشت در می بینتش و پرستار جانک به او می گوید که عفونت کرده است. بیمار به خاطر استرسی که دارد، دچار نارسایی قلبی می شود و از پرستار اکومو می خواهد و می گوید با این کار می شه بهش مدت زمان زیادی داد.

دکتر یونگ اوه به دکتر هیون می گوید که به اکومو نیاز دارد اما او مقاومت می کند که در آخر دکتر یونگ اوه ازش خواهش می کند تا بتواند به بیمارش کمک کند اما دکتر هیون می گوید که امکان ندارد و باعث عصبانیت دکتر لی می شود و دستش را روی گلوی هیون می گذارد و به او می گوید که با این رفتار هنوز هم فکر می کند، دکتر خوبی است و به دکتر یانگ دستور می دهد که دستگاه را ببرد.

دکتر هیون برای گزارش کار یونگ اوه به اتاق پدرش رفته است و تمام ماجرا را تعریف می کند و بعد از آن به اتاق دوستش می رود و می گوید که حاضر است با آن ها کار کند و از بهتر شدن حال یونگ اوه می گوید و حالش خوب است.

بیمار ایست قلبی می کند اما دکتر یونگ اوه دست از تلاش برنمی دارد و در آخر بعد از تمام کردن بیمار با حال بد از اتاق می رود و حرف های پدرش را تمام مدت مرور می کند و در آخر در راه پله بیمارستان کم می آورد و می نشیند.

دوست قدیمی دکتر لی بهش می گوید که او مرتکب هیچ اشتباهی در عمل یونگ اوه نشده است و همه کار ها زیر سر او بوده و با تربیتش یونگ اوه را به ربات تربیت کرده است.

دکتر لی با عصبانیت به اتاق مین جی می رود و می گوید او از کجا متوجه بیماری پسرش شده و حسابی با هم بحث می کنند و دکتر لی پدر هیچ حال خوبی ندارد.

دوست دکتر لی به اتاق دکتر چه رفته و آن جا هم اعتراف می کند که دکتر گو میونگ لی هیچ خطای پزشکی انجام نداده است و اما هم چنان خوشحال است که توانسته اجازه نظارت بر تحقیقات را از او بگیرد.

یونگ اوه در اتاقش نشسته و لحظلت آخر حال بیمار را یه خاطرش می آورد و به اتاق پدرش می رود که با جای خالی اش رو به رو می شود.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا