خلاصه داستان قسمت یازدهم سریال کره ای ذهن زیبا بدون سانسور

در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک داستان کامل قسمت یازدهم سریال کره ای ذهن زیبا را می خوانید: این سریال با الهام از رمان گوتیک فرانکشتاین اثر مری شلی، داستان یک جراح مغز و اعصاب بسیار مشهور اما بی‌احساس و درگیرشدن او با مرگ‌های مرموز در بیمارستانی را بازگو می‌کند که در آنجا کار می‌کند.

دکتر لی به همراه باقی پزشکان مشغول جراحی است و حالات مختلف بچه را برای بقیه دکتر ها توضیح می دهد. گروه خبری برای تهیه گزارش به بیمارستان رفته است و درباره تولید داروی احیای قلب حرف می زند که با اتمام کارش مدیر کانگ او را به شام دعوت می کند، اما نمی پذیرد و می رود.

مدیر کانگ با رد شدن پیشنهاد دعوتش توسط خبرنگار تلویزیون با اعصبانیت به اتاقش می رود و دکتر چه برای آرام کردنش همراهی اش می کند.

دکتر هیون به همراه دستیارش بیمارانی که آماده معالجه با داروی احیای قلب هستند را می بیند و بعد از بررسی هایش به سراغ دکتر لی می رود و توضیحات کامل را می دهد و با آمدن دکتر چه می رود. دکتر چه شروع به زدن حرف هایی می کند که دکتر لی را گیج می کند و از شرافت صحبت می کند.

یونگ اوه بالای سر پسر کوچولو آمده است و درباره کسی که کتکش زده سوال می کند، پسر بچه طفره می رود که دکتر لی با حرف هایش سعی می کند از او حرف بکشد که مادرش از راه می رسد و اجازه نمی دهد که بچه اش حرفی بزند.

مادر بچه می خواهد از بیمارستان شکایت کند و از این که چرا او در زمانی که همراه در اتاق نبوده به آن جا رفته است و بعد از کلی بحث می رود. مین جی که از دور آن ها را تماشا کرده است؛ سر صحبت را با دکتر لی باز می کند که لی به او می گوید بهتر است اصلا در مقابلش آفتابی نشود و با احساس تنفری که نسبت بهش دارد، ممکن است او را به قتل برساند.

دکتر لی با جی سونگه تماس می گیرد و می گوید به او نیاز دارد و با هم قرار می گذارند، جی سونگه با خوشحالی به سر قرار با یونگ اوه می رود و با هم درباره بچه ای که از پدر و مادرش کتک می خورد اما آن ها را دوست دارد، حرف می زنند.

یونگ اوه با آرامش به حرف های جی سونگه گوش می دهد و از تفکرات بچگی هایش برای او می گوید. جی سونگه به دکتر لی قول می دهد که فردا برای کمک به آن بچه به همراه نیروی متخصص در واحد کاری اش به بیمارستان می رود.

افسر جی سونگه به همراه همکارش به بیمارستان رفته است که می فهمند او رفته است. مادر بچه به همراه بچه اش در پارکینگ بیمارستان است و می خواهد او را به زور ببرد که قصد کتک زدن بچه اش را دارد اما یونگ اوه مانع از کتک زدنش می شود و زن در اثر عصبانیت زیاد بیهوش می شود.

دکتر لی با معاینه او تشخیص می دهد که تومور خطرناک مغزی دارد. شوهر زن یا همان مجری معروف اخبار سر می رسد و گمان می کند که او باعث از حال رفتن همسرش شده است. دکتر لی اتاق عمل را برای جراحی زن آماده کرده که همسر او مانع می شود و در آخر دکتر لی کار خودش را می کند.

مرد مجری که اخبار را دنبال می کند، می فهمد که همه از زندگی شخصی او با خبر شده اند و به سراغ مدیر کانگ رفته تا از او بخواهد تغییراتی در پرونده پسرش به وجود بیاورد، اما مدیر کانگ که قصد دارد رفتار او را تلافی کند مثل خودش برخورد می کند اما مرد مجری آن ها را تهدید می کند که اگر کارش را انجام ندهد آبروی آن ها را با داشتن پزشک بیمار می برد و همه چیز را رسانه ای می کند.

مدیر کانگ تنها به حرف هایش گوش می کند و اعصابش خیلی خورد می شود. بعد از رفتن مرد او به اتاق دکتر لی می رود و می خواهد که بیشتر از این موضوع پسر بچه را رسانه ای نکند و اجازه ادامه کار به او به عنوان پزشک آن پسر بچه را نمی دهد.

دکتر ها در بیمارستان غذا می خورند و درباره دکتر لی و پدر پسر بچه با هم حرف می زنند. دکتر لی برای انجام سیتی اسکن پسر بچه به بخش پرستاری زنگ می زند که آن ها می گویند بچه گم شده است اما در همان لحظه جی سونگه با آن بچه به آن جا می رود.

دکتر لی درباره بیماری مادرش با او حرف می زند و متعجب است که چطور از مادرش که بهش کتک می زند، ترسی ندارد. پسر بچه توضیح می دهد که او مادرش را دوست دارد و اصلا ترسناک نیست و فراموش کردن جای اتاقش را بهانه می کند و با هم به سمت اتاق او می روند.

پسر بچه در مسیر با دکتر لی حرف می زند که تختی با سرعت به سمت او می رود؛ اما دکتر او را به سرعت در آغوش می کشد تا خطری تهدیدش نکند که این کارش حسابی باعث تعجب خودش می شود.

دکتر مین جی، نامزد قبلی دکتر لی به آقای مجری می گوید که همسر او را تنها دکتر لی می تواند عمل کند و جراحی بسیار سختی می باشد اما آن ها قبول نمی کنند و با بیرون آمدن از اتاق آقای چویی یا همان آقای مجری به همسرش می گوید به خاطر موقعیت شغلی او هم که شده دیگر حق ندارد هیچ جا از بد رفتاری با بچه شان حرف بزند.