دنزل واشینگتن: عشق اول من تئاتر است
اصلاً صدای خوبی برای آواز نداشتم
مجله اینترنتی کولاک ، ترجمه: پرویز فغفوری آذر
تصور کنید به عنوان یک بازیگر، بازیهای فوقالعادهتان در فیلمهایی همچون «افتخار»، «روز تمرین»، «مالکوم ایکس»، «توقفناپذیر»، «اکولایزر ۱ و ۲»، «پرواز»، «گانگستر امریکایی»، «مرد نفوذی»، «مردی در آتش»، «دژاوو»، «فیلادلفیا» و… در یاد همه مانده باشد، ضمن اینکه سابقه کارگردانی فیلمهای تحسین شدهای همچون «آنتون فیشر» و «حصارها» را نیز در کارنامه خود داشته باشید که بازی وایولا دیویس در یکی از آنها برای او یک اسکار هم به همراه آورد. علاوه بر تمام اینها برنده ۲ جایزه اسکار، ۳ جایزه گلدن گلوب و یک جایزه تونی (مهمترین جایزه تئاتری امریکا) هم شده باشید.
حالا تصور کنید پس از این همه دستاورد، ۶۰ سالگی را رد کردهاید و دیگر جسم و ذهن شما کارآیی روزهای گذشته را ندارند. طبیعی است که به آرامی به فکر بازنشستگی و کنار کشیدن از صحنه میافتید.
شما شاید با این کارنامه هنری و دستیابی به این همه افتخار، کار دیگری برای انجام دادن نداشته باشید، اما درمورد دنزل واشینگتن توصیه میکنم در افکار خود تجدیدنظر کنید!
این بازیگر ۶۴ ساله به تازگی پیشتولید یک فیلم تلویزیونی به نام «Ma Rainey’s Black Bottom» را براساس نوشتهای از آگوست ویلسون برای شبکه نتفلیکس آغاز کرده است.
پای صحبتهایش که بنشینید، تازه متوجه میشوید که باوجود تمام نقشهای به یاد ماندنیاش در سینما، هنوز هم عشق اول او تئاتر است. دلایلش را با هم بخوانیم.
هم در تئاتر ایفای نقش کردهاید، هم در سینما. کدام برای شما اهمیت بیشتری دارد؟
تئاتر. شروع کارم از تئاتر بوده، بنابراین برای من مهمتر از سینماست. درواقع شروع بازیگری من از دانشکده بود. البته نه به خاطر بازی در فیلم بلکه فقط به دلیل اینکه دنبال جایی برای شروع بودم. تقریبا دست به هر کاری زدم و در خیلی از زمینهها صاحب مهارت شدم. اولین کاری هم که کردم یک نمایش موزیکال بود. آنجا بود که فهمیدم اصلاً صدای خوبی برای خوانندگی ندارم! «اتللو» دومین نمایشی بود که در آن بازی کردم. آن زمان یکی از رویاهایم این بود که «جیمز ارل جونز» (صداپیشه و بازیگر تئاتر و تلویزیون) باشم و با کار کردن در برادوی، هفتهای ۶۵۰ دلار درآمد داشته باشم.
کدام فیلمها برای شما جذاب بودند؟
درمورد دهه ۱۹۷۰ صحبت میکنیم. دهه درخشش فیلمهایی که رابرت دنیرو، آل پاچینو و داستین هافمن در آنها بازی میکردند. محل فیلمبرداری «راننده تاکسی» تنها یک چهارراه با مدرسه قدیمی من فاصله داشت. آن زمان به غیر از سیدنی پواتیه و تعدادی کمدین، هیچ ستاره سیاهپوستی را در فیلمها نمیدیدید. به همین دلیل امید چندانی به آیندهام در سینما نداشتم و تصور میکردم بازی در تئاتر آینده شغلی مرا تضمین میکند. البته باید بگویم نیمنگاهی هم به بازی در فیلمهایی شبیه «راننده تاکسی» داشتم.
فیلمی هست که مورد علاقه شما باشد؟
نه. به نظرم دلیل اینکه دو تا از فرزندانم بازیگر هستند و دوتای دیگر در مشاغل مرتبط با سینما کار میکنند (یکی به عنوان تهیهکننده و دیگری به عنوان کارگردان) این است که همسرم یک فیلمباز است. بسیاری از فیلمها را دوست دارم و وقتی قرار باشد کارگردانی کنم زمان زیادی برای تماشای فیلمها در نظر میگیرم چون چیزهای بسیاری از آنها یاد میگیرم. قرار است سال آینده فیلم «سفرنامه جردن» را کارگردانی کنم که یک داستان عاشقانه است. به همین دلیل در حال مشاهده فیلمهایی همچون «برخورد کوتاه» و «بازگشت به خانه» هستم. مسلماً برای دیدن فیلم وقت میگذارم اما بیدلیل نه. حتما باید دلیلی برای این کار داشته باشم.
آیا نقشهای تئاتری را متفاوت از نقشهای سینمایی بازی میکنید؟
نه. حداقل نه به صورت آگاهانه. البته حدس میزنم پس از برگشتن به تئاتر در سال ۲۰۰۵ برای هماهنگی با تماشاگران به مقداری زمان نیاز داشتم. ۱۵ سال بین رفتنم از برادوی و برگشتنم به آنجا فاصله بود. از ۲۰۰۵ تا به امروز چهار بار به برادوی رفتم و برگشتهام. برنامهام این است که هر چهار سال یک بار به برادوی برگردم.
حرکت بعدی شما چیست؟
راستش خودم هم نمیدانم. درمورد نمایش «شاه لیر» صحبتهایی داشتهایم اما هنوز چیزی معلوم نیست.
اخباری درمورد ساخت «مکبث» توسط شما به گوش ما رسیده. این اخبار را تایید میکنید؟
بله. قرار است سال آینده این فیلم ساخته شود. جوئل کوئن در حال نوشتن فیلمنامه است و قرار است این فیلم را بدون برادرش (ایتان) کارگردانی کند. نقش لیدی مکبث را هم فرانسیس مکدورمند بازی خواهد کرد.
آیا فیلمسازانی هستند که علاقهمند به کار با آنها باشید؟
از همنسلان خودم به طور خاص میتوانم به بزرگانی همچون اسکورسیزی و اسپیلبرگ اشاره کنم ولی در حال حاضر کاملاً از عملکرد رایان کوگلر راضی و خوشحالم. او تبدیل به یکی از جوانترین دوستان من شده و با هم گپ و گفت زیادی داریم.
۶۴ ساله شدهاید. آیا چیزی در شما تغییر کرده؟
به این سن که برسی، به هیکل خودت اهمیت میدهی و شروع میکنی به آب کردن چربیهای اضافه بدنت. خودت را از قید و بندهای اضافه رها میکنی و زندگی را سادهتر میگیری. وقتی ۶۰ ساله شدم نگاهی به آینه انداختم و به خودم گفتم «خب، از این به بعد همینه که هست». شروع کردم به صیقل دادن روح، ذهن و جسمم تا تبدیل شوم به بهترین چیزی که میتوانم باشم. به خودم گفتم «دیگر ۶۰ ساله شدهای. آخرین لیوان شرابت را هم بنوش چون دیگر از این به بعد نباید صبح ِ خودت را با سردرد و خماری ناشی از مصرف الکل شروع کنی. هرسال ۳۶۵ روز است. چند روز از این ۳۶۵ روز را میخواهی هدر بدهی؟» همین شد که از آن زمان الکل را ترک کردم و کاملاً هم از این کار راضیام.
منبع: هالیوود ریپورتر
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |